Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (7 milliseconds)
English	Persian
inspection certificate	گواهی نظارت
Other Matches
probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
superintendence	نظارت
monitoring	نظارت
intendancy	نظارت
governance	نظارت
superintendency	نظارت
presidency	نظارت
control	نظارت
controllership	نظارت
controlment	نظارت
controls	نظارت
controlling	نظارت
inspection	نظارت
helm	نظارت
helms	نظارت
proctorship	نظارت
stewardship	نظارت
supervision	نظارت
surveillance	نظارت
superintended	نظارت کردن بر
supervise	نظارت کردن
bailiwick	مباشرت نظارت
superintend	نظارت کردن بر
controls	نظارت کردن
budgetary control	نظارت بودجهای
superintending	نظارت کردن بر
superintends	نظارت کردن بر
supervision	نظارت کردن
inspector	نظارت کننده
supervising	نظارت کردن
supervises	نظارت کردن
supervised	نظارت کردن
administer	نظارت کردن
surveillance camera	دوربین نظارت
monitors	نظارت کردن
direct	نظارت کردن
directed	نظارت کردن
directs	نظارت کردن
staff supervision	نظارت ستادی
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل نظارت
stewardship	نظارت خرج
monitored	نظارت کردن
security camera	دوربین نظارت
observation camera	دوربین نظارت
qualitative controls	نظارت کیفی
CCTV camera	دوربین نظارت
monetary control	نظارت پولی
span of control	حوزه نظارت
monitor	نظارت کردن
inspection clause	ماده نظارت
inspection clause	بند نظارت
government control	نظارت دولتی
closed-circuit camera	دوربین نظارت
controllable	قابل نظارت
control	نظارت کردن
control of resources	نظارت بر منابع
control equipment	ابزار نظارت
supervisor state	حالت نظارت
close supervision	نظارت مستقیم
controlling	نظارت کردن
close supervision	نظارت نزدیک
exchange control	نظارت ارز
supervisor state	وضعیت نظارت
inspectors	نظارت کننده
invigilation	نظارت درامتحانات
fiscal control	نظارت مالی
foreign exchange control	نظارت بر ارز
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
managed money	پول نظارت شده
regulated monopoly	انحصار نظارت شده
watching	بر کسی نظارت کردن
watches	بر کسی نظارت کردن
watched	بر کسی نظارت کردن
watch	بر کسی نظارت کردن
election supervisor council	انجمن نظارت بر انتخابات
control	بازرسی نظارت جلوگیری
election supervisory council	انجمن نظارت بر انتخابات
invigilating	در امتحان نظارت کردن
invigilates	در امتحان نظارت کردن
invigilated	در امتحان نظارت کردن
invigilate	در امتحان نظارت کردن
control	نظارت و ممیزی کردن
controls	بازرسی نظارت جلوگیری
controls	نظارت و ممیزی کردن
controlling	بازرسی نظارت جلوگیری
controlling	نظارت و ممیزی کردن
watchers	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
wardship	تحت سرپرستی یا نظارت بودن
security monitoring	نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
watcher	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
to keep under control	تحت نظارت نگه داشتن
head quarters	برج نظارت مرکز کار
municipalist	طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
under secretary	زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
they are under serveillance	انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
movement control	کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
state midicine	سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
progress chaser	کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
to have someone [something] under [close] scrutiny	کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
testimony	گواهی
witnessing	گواهی
testimonies	گواهی
grade	گواهی
evidence	گواهی
witnessed	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
witness	گواهی
attestation	گواهی
mark	گواهی
report	گواهی
certificate [official document]	گواهی
attestation	گواهی
witnesses	گواهی
depositions	گواهی
certificates	گواهی
deposition	گواهی
legalization	گواهی
oral evidence	گواهی
warrant	گواهی
certification	گواهی
certificate	گواهی
warrants	گواهی
warranting	گواهی
warranted	گواهی
slave drivers	نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver	نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
warranting	گواهی حکم
depositions	گواهی کتبی
deposes	گواهی دادن
deposing	گواهی دادن
testis	تخم گواهی
false evidence	گواهی کدب
false testimony	گواهی کذب
deposition	گواهی کتبی
attest	گواهی دادن
licensing	گواهی نامه
license	گواهی نامه
depose	گواهی دادن
to bear testimony	گواهی دادن
warranting	گواهی کردن
warranted	گواهی حکم
warranted	گواهی کردن
warrant	گواهی حکم
warrant	گواهی کردن
certified	گواهی شده
treasury warrant	گواهی خزانه
evidence	ملاک گواهی
to call in evidence	گواهی خواستن از
deponent	گواهی نویس
to bear witness	گواهی دادن
testifying	گواهی دادن
attested	گواهی دادن
certify	گواهی کردن
attesting	گواهی دادن
certifies	گواهی کردن
attests	گواهی دادن
quality certificate	گواهی کیفیت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
bill of health	گواهی تندرستی
speak well for	گواهی دادن
death certificate	گواهی فوت
health certificate	گواهی بهداشت
certificate of survey	گواهی بازدید
inspection certificate	گواهی بازرسی
testify	گواهی دادن
testifies	گواهی دادن
insurance certificate	گواهی بیمه
interim certificates	گواهی موقت
testified	گواهی دادن
death certificates	گواهی فوت
certifying	گواهی کردن
bill of health	گواهی بهداشت
witnessing	گواهی دادن
call to witness	گواهی خواستن از
testimonial	گواهی نامه
certificate of a doctor	گواهی پزشک
certificate of analysis	گواهی بررسی
certificate of compliance	گواهی تطبیق
certificate of damage	گواهی خسارت
certificate of death	گواهی فوت
certificate of deposit	گواهی سپرده
certificate of health	گواهی بهداشت
certificate of inspection	گواهی بازرسی
call in evidence	گواهی خواستن از
testimonials	گواهی نامه
affiant	گواهی نویس
witnesses	گواهی دادن
witnessed	گواهی دادن
back letter	گواهی تضمین
witness	گواهی دادن
bear testimony	گواهی دادن
bear witness	گواهی دادن

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com