English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
biltong گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
Other Matches
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
broiled meat گوشت سرخ کرده
frying گوشت سرخ کرده
fry گوشت سرخ کرده
fries گوشت سرخ کرده
carbonado قطعه گوشت کباب کرده
hamburg ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده
hamburgers ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده
hamburger ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده
scrapple خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
fricandeau گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
After all I have eaten his salt. هر چه باشد با هم نان ونمک خوردیم.
to break bread with a person پیش کسی نان ونمک خوردن
Adventurism is the salt of life . ماجرا جوئی شور ونمک زندگه است
to eat salt with a person باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
salami گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
pomace گوشت سیب گوشت میوه
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
patent to the sun افتاب رو
sun افتاب
queen's weather افتاب
suns افتاب
sunning افتاب
sunned افتاب
dislocate افتاب
photosphere افتاب
dislocating افتاب
sunnier افتاب رو
sunniest افتاب رو
sunshine افتاب
sunny افتاب رو
dislocates افتاب
sunless بی افتاب
subsolar در فل افتاب
sunflower گل افتاب گردان
sunshade افتاب گردان
sun burn افتاب زدگی
heliotrope گل افتاب پرست
heliolatrous افتاب پرست
heliophilous افتاب دوست
roman candle افتاب مهتاب
sun worshipper افتاب پرست
sunflowers گل افتاب گردان
heliologist افتاب شناس
heliosis افتاب زدگی
sun beam پرتو افتاب
heliotherapy معالجه با افتاب
heliotropism افتاب گرایی
sunlike مانند افتاب
sunbath حمام افتاب
sunbeam تیغ افتاب
daisies گل افتاب گردان
solarism افسانههای افتاب
sunbaked افتاب پخته
daisy گل افتاب گردان
solarization تابش افتاب
sun struck افتاب زده
heliotrope افتاب گرای
sunshine recorder افتاب سنج
sun dried در افتاب خشکانیده
visorless بی افتاب گردان
sunbeams تیغ افتاب
sunbeams پرتو افتاب
sunward سوی افتاب
sunup طلوع افتاب
sunstruck افتاب زده
sunshades افتاب گردان
sunshiny افتاب گیر
sun worship افتاب پرستی
sunlight نور افتاب
dawned طلوع افتاب
dawn طلوع افتاب
sundials شاخص افتاب
sundial شاخص افتاب
streamers تیغ افتاب
sunburn افتاب زدگی
basks افتاب خوردن
sunstroke افتاب زدگی
german giant swing افتاب شکسته
patent to the sun افتاب گیر
p of the sun طلوع افتاب
dry in the sun خشکاندن در افتاب
dawning طلوع افتاب
sunshine تابش افتاب
sunshine نور افتاب
visor افتاب گردان
visors افتاب گردان
dawns طلوع افتاب
sunsets غروب افتاب
broiling sun افتاب سوزان
chamaeleon افتاب پرست
chamaeleontis افتاب پرست
cockshut غروب افتاب
sunbeam پرتو افتاب
streamer تیغ افتاب
giant circle افتاب شکسته
bask افتاب خوردن
sunrises طلوع افتاب
sunrise طلوع افتاب
weather beaten افتاب زده
girasol گل افتاب پرست
visard افتاب گردان
heliograph افتاب نگار
turnsole گل افتاب گردان
vizor افتاب گردان
basked افتاب خوردن
eclipse of sun افتاب گرفتگی
helianthemum چرخ افتاب
p of the sun نیش افتاب
basking افتاب خوردن
helianthus گل افتاب گردان
helianthemum افتاب چرخ
girasole گل افتاب پرست
giant swing افتاب یا مهتاب
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
sunbathes حمام افتاب گرفتن
sunflower گیاه افتاب گرا
sunbathed حمام افتاب گرفتن
basks حمام افتاب گرفتن
basked حمام افتاب گرفتن
sunbathe حمام افتاب گرفتن
solarize درمعرض افتاب قراردادن
side screen چادر افتاب گیر
insolate در معرض افتاب گذاشتن
basking حمام افتاب گرفتن
sunbathing حمام افتاب گرفتن
sunflowers گیاه افتاب گرا
solisequous تابع گردش افتاب
to sun one self خودرا افتاب دادن
sunbaked حرارت افتاب دیده
peep نیش افتاب روزنه
sunburn افتاب سوخته کردن
sunshiny منور از نور افتاب
helianthus روزگردک جنس گل افتاب
bask حمام افتاب گرفتن
under the sun در جهان در زیر افتاب
to take the sun افتاب بخود دادن
sunbaked در افتاب خشک شده
sung hat کلاه افتاب گیر
sun hat کلاه افتاب گیر
peeped نیش افتاب روزنه
peeping نیش افتاب روزنه
peeps نیش افتاب روزنه
sun dial افتاب نما مقنطره
sunlit روشن از فروغ افتاب
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
parches تفتیدن افتاب سوخته کردن
sun درمعرض افتاب قرار دادن
sunrise طلوع خورشید تیغ افتاب
parch تفتیدن افتاب سوخته کردن
sunrises طلوع خورشید تیغ افتاب
fire opal گل افتاب گردان عین الشمس
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
heliotrope گل افتاب گردان ارغوانی روشن
sun disk صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
suns درمعرض افتاب قرار دادن
solar orientation تعیین موقعیت نسبت به افتاب
sun deck عرشه افتاب گیر کشتی
tannage قهوهای در اثر اشعه افتاب
helioscope دوربین افتاب بینی خورشیدبین
ra خدای افتاب مصریان قدیم
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
sunned درمعرض افتاب قرار دادن
cosmical برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
solarize زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
apollo خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
sunlight تابش افتاب انعکاس نور خورشید
heliotropic رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
the sun had parched his skin افتاب پوست تنش را سوزانده بود
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
sticky wicket زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
tan باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
stockfish ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
sunfast محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
havelock روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
airglow روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
brawn گوشت
meats گوشت
meat گوشت
granulation tissue گوشت نو
basting گوشت
flesh and blood گوشت
proud flesh گوشت نو
preserved meat گوشت
viand گوشت
flesh گوشت
flesh-and-blood گوشت
pulpless بی گوشت
fruit pulp گوشت میوه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com