Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
stroganoff
گوشت پخته نازک با خردل
Other Matches
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
cold cuts
گوشت پخته سرد
well done
[fully cooked]
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
fully cooked
<adj.>
کاملا پخته
[برای گوشت]
[غذا و آشپزخانه]
baked beans
لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
hash
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
rashers
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
rasher
ورقه نازک گوشت سرخ کردنی
salami
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
mustard
خردل
pomace
گوشت سیب گوشت میوه
mustard plaster
مشمع خردل
penny cress
خردل پارسی
mustard pot
خردل دان
mustard seed
تخم خردل
allyl isosulfocyanate
روغن خردل
sinapism
مشمع خردل
french mustard
خردل با سرکه
mustard oil
روغن خردل
mustard seed
دانه خردل
mustard poultice
ضماد خردل
allyl isothiocyanate
روغن خردل
charlock
خردل بیابانی
mustard
درخت خردل
dichlorodiethyl sulfide
گاز خردل
mustard gas
گاز خردل
mustard gasses
گاز خردل
distilled mustard
گاز خردل
horse radish
ریشه خردل
mustard plster
مشمع خردل
charlock
خردل وحشی
nitrogen mustard
گاز خردل
nitrogen mustard
گاز کشنده خردل
wild rape
اهوری تخم خردل
wild mustard
خردل بری ایهقان
club steak
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
simulated mustard
گاز خردل مصنوعی یا گازخردل اموزشی
cable weft
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
ripest
پخته
ripe
پخته
underdone
کم پخته
terracotta
گل پخته
riper
پخته
coction
پخته
boiled
پخته شده
samel
نیم پخته
sunbaked
افتاب پخته
slack baked
نیم پخته
half baked
نیم پخته
spatchcock
بشتاب پخته
fired brick
اجر پخته
soden
نیم پخته
dough baked
نیم پخته
burnt brick
خشت پخته
sodden
نیم پخته
half-baked
نیم پخته
biffin
سیب پخته
well done
خوب پخته
well-done steak
استیک کاملا پخته
underdo
نیم پخته کردن
underbaked
نیم پخته ناپخته
it is half cooked
نیم پخته است
liverwurst
سوسیس جگر پخته
hard baked
سفت پخته شده
rare
لطیف نیم پخته
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
convenience food
خوراک پیش پخته
warmed over
دوباره پخته شده
He has cooked a pottage for you.
<proverb>
برایت آش پخته است .
rarer
لطیف نیم پخته
it was cooked to rags
انقدر پخته شدکه له شد
boild egg
تخم مرغ پخته
rarest
لطیف نیم پخته
arch brick
اجر زیاد پخته
convenience foods
خوراک پیش پخته
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft
تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard
تخم مرغ پخته سفت
overdone
خیلی پخته و سرخ شده
warmed over
زیادتر ازمعمول پخته شده
I want my steak well done.
می خواهم استیکم خوب پخته با شد
first class brick
اجر خوب پخته شده
body brick
اجر خوب پخته شده
cow heel
پاچه گاو پخته و دلمه شده
gigot
ران گوسفند و غیره که پخته باشد
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
pale brick
اجری که خوب پخته نشده است
dumpling
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings
نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling
شیرینی پخته شده با سیب درونش
[آشپزی]
The project is not fully developed yet.
این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffles
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle
کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
parfait
دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk
ابریشم پخته
[ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
perone
نازک نی
soft-hearted
نازک دل
tinnily
نازک
soft hearted
نازک دل
papyraceous
نازک
fragile
نازک
attenute
نازک
frailest
نازک
frailer
نازک
frail
نازک
egg shell
نازک
fine
نازک
slimming
نازک
slimmest
نازک
tenderhearted
دل نازک
tender hearted
دل نازک
tender hearted
نازک دل
svelt
نازک
slimmed
نازک
slim
نازک
feather edged
لب نازک
softhearted
نازک دل
young ice
یخ نازک
slims
نازک
tender
نازک
touchiest
دل نازک
touchier
دل نازک
tendered
نازک
thins
نازک
tendering
نازک
thin
نازک
thinnest
نازک
finest
نازک
tenuous
نازک
tenderest
نازک
thinners
نازک
thinned
نازک
gossamer
نازک
ethereal
نازک
eggshell
نازک
touchy
دل نازک
eggshells
نازک
tenderhearted
<adj.>
دل نازک
fined
نازک
tenderhefted
دل نازک دل رحیم
finishing
نازک کاری
delicate
نازک بین
spare
نحیف نازک
spared
نحیف نازک
filmed
پرده نازک
film
پرده نازک
thin film
لایه نازک
thin film
غشای نازک
tenderization
نازک سازی
squeamishness
نازک طبعی
small stuff
طناب نازک
shim
بوش نازک
picksome
نازک نارنجی
scale board
تخته نازک
radicle
فرعی نازک
softest
مهربان نازک
softer
مهربان نازک
soft
مهربان نازک
pellicle
غشاء نازک
thinly
به طور نازک
mull
ململ نازک
joinery
نازک کاری
tanyphonia
نازک صدایی
cords
طناب نازک
cord
طناب نازک
thinner
نازک کننده
patsy
نازک نارنجی
pellicle
پوسته نازک
thin skinned
نازک نارنجی
thin skinned
پوست نازک
rice paper
کاغذ نازک
feather edge
لبه نازک
extenuate
نازک کردن
attenuate
نازک کردن
thin
نازک کردن
attenuated
نازک کردن
thin
نازک شدن
attenuates
نازک کردن
attenuating
نازک کردن
featheredge
لبه نازک
hairline rule
خط بسیار نازک
slat
تخته نازک
slats
تخته نازک
folium
طبقه نازک
folia
طبقات نازک
cardboard
مقوای نازک
gold leaf
زرورق نازک
finespun
نازک رشته
fine spun
نازک ریسته
fine draw
نازک کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com