Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
variform
گوناگون مختلف الشکل
Search result with all words
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
Other Matches
variant
گوناگون مختلف
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
uniforms
متحد الشکل
uniform
متحد الشکل
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
chart
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
charting
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charts
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
systems analysis
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
selectable
مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
blocage
[بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
symbiosis
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
fdm
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
heterogeneous network
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocate
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
functioned
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
busing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
buses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequency
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequencies
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous
مختلف الجنس و مختلف النوع
profiling
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
highways
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highway
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
diverse
گوناگون
various
گوناگون
variate
گوناگون
multiple
گوناگون
sundries
گوناگون
odd and ends
گوناگون
sundry
گوناگون
protean
گوناگون
miscellaneous
گوناگون
mixtilineal
گوناگون خط
varicolored
گوناگون
multifarious
گوناگون
variegated
گوناگون
pied
گوناگون
varied
گوناگون
heterochromous
گوناگون
oddments
مواد گوناگون
here and there
<idiom>
درمکانهای گوناگون
diversified
گوناگون ساختن
diversifies
گوناگون ساختن
miscellaneously
بطور گوناگون
varia
اشیا گوناگون
wide-ranging
متنوع - گوناگون
multiple
چندلا گوناگون
varietal
گوناگون پر از تنوعات
varia
مطالب گوناگون
diversify
گوناگون ساختن
undervarious
بعناوین گوناگون
under various titles
به عناوین گوناگون
diversifying
گوناگون ساختن
versicolor
برنگهای گوناگون
variegated colours
رنگهای گوناگون
miscellanies
مجموعهای از مطالب گوناگون
polyphagia
خورنده غذاهای گوناگون
miscellany
مجموعهای از مطالب گوناگون
sundry
اقلام متفرقه گوناگون
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
humoursomeness
حالات ویژه گوناگون
polyvalent
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
symposium
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lot
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
job lots
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposiums
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposia
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancy
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
Reforms are needed in various directions.
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
moto scramble
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
redundancies
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
heteromorphic
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
hexapla
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
boilerplate
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
hypercard
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
varying
مختلف
disparate
مختلف
diverse
مختلف
divergent
مختلف
various
مختلف
dissimilar
مختلف
variegated
مختلف
sundry
مختلف
discrepant
مختلف
miscellaneous
مختلف
off
مختلف
diverse
مختلف مخالف
variously
بطور مختلف
polyphyletic
مختلف الاجداد
variate
مختلف کردن
half breed
از نژاد مختلف
half caste
ازنژاد مختلف
heterochromatic
مختلف اللون
two discrepant stories
دو حکایت مختلف
polyphyletic
از نژادهای مختلف
diversely
به اشکال مختلف
several
جدا مختلف
miscellaneous works
کارهای مختلف
asynchronous
مختلف الزمان
eccentric
مختلف المرکز بودن
international
مربوط به کشورهای مختلف
eccentrics
مختلف المرکز بودن
disjunctive
دارای دو شق مختلف فصلی
multifarious
دارای انواع مختلف
internationals
مربوط به کشورهای مختلف
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
holdall
جعبه اسبابهای مختلف
holdalls
جعبه اسبابهای مختلف
syntax
هم اهنگی قسمتهای مختلف
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
multi tone horn
بوق با اصوات مختلف
interracial
بین نژادهای مختلف
stock market
بورس کالاهای مختلف
stock markets
بورس کالاهای مختلف
miscellanist
نویسنده مطالب مختلف
rank and file
شئون مختلف نظامی
diversiform
دارای اشکال مختلف
stage
مراحل مختلف یک موشک
stages
مراحل مختلف یک موشک
process
مراحل مختلف چیزی
plug
ورودی که به وسایل مختلف
interrace
بین نژادهای مختلف
heterochromatic
دارای رنگهای مختلف
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
plugs
ورودی که به وسایل مختلف
run around
<idiom>
گردش درمناطق مختلف
varisized
دارای اندازههای مختلف
plugging
ورودی که به وسایل مختلف
intercollegiate
بین کالجهای مختلف
processes
مراحل مختلف چیزی
team tennis
بازیهای مختلف تنیس
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
catamarans
قایق با دو بدنه در دو سطح مختلف
interdisciplinary
مربوط به رشتههای مختلف علمی
blocky
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
bipolar
تراترسیتور با سه لایه مختلف به صورت -p -n p یا -n -p n
polytechnics
وابسته به علوم عملی مختلف
allomorph
تصاریف مختلف کلمه یا فعل
catamaran
قایق با دو بدنه در دو سطح مختلف
adapter
دوشاخهای که به وسایل با ورودیهای مختلف
polygenesis
پیدایش انسان ازنژادهاومبادی مختلف
walleyed
انواع مختلف اردک ماهی
walleye
انواع مختلف اردک ماهی
stochastic
دارای تغییردر مواقع مختلف
byte
کامپیوتر با طول کلمه مختلف
syncretic
تلفیق کننده عقاید مختلف
outcross
امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
homonymous
دارای دویاچند معنی مختلف
interbreed
نژادهای مختلف را با هم پیوند کردن
polytechnic
وابسته به علوم عملی مختلف
multi rate meter
کنتور با چند نرخ مختلف
polytechnical
وابسته به علوم عملی مختلف
caste
طبقات مختلف مردم هند
castes
طبقات مختلف مردم هند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com