Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
enteroceptor
گیرنده درونی
interoceptor
گیرنده درونی
Other Matches
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
backwards
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backward
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
requesting
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
signalling
1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
insides
درونی
innermost
درونی
tumble home
خم درونی
infelt
درونی
inside
درونی
in
:درونی
internal
درونی
in-
درونی
in-
:درونی
in
درونی
endogenous
درونی
inward
درونی
inmost
درونی
indoor
درونی
intestines
درونی
inner
درونی
civil
درونی
intrinsic
درونی
interior
درونی
intestine
درونی
subjective
درونی
interiors
درونی
internalization
درونی ساختن
ductless gland
غده درونی
endocardium
پرده درونی دل
pectorals
صدری درونی
dynamic
نیروی درونی
endoderm
پرده درونی
springing of soffit
پاطاق درونی
internal vibrator
لرزاننده درونی
cooptation
انتخاب درونی
internal pressure
فشار درونی
internal reflection
انعکاس درونی
internal temperature
دمای درونی
internal secretion
ترشح درونی
loggia
ایوان درونی
indoor
درونی داخلی
endogenous event
رویداد درونی
interiors
درونی درون
internal work
کار درونی
innate
درونی چسبنده
internalises
درونی کردن
internalising
درونی کردن
internalized
درونی کردن
internalizes
درونی کردن
interpolations
براورد درونی
internalizing
درونی کردن
interpolation
براورد درونی
intrinsic approach
رهیافت درونی
internalised
درونی کردن
bal badak
تیغ درونی پا
pore pressure
فشار درونی
esoteric
رمزی درونی
internalize
درونی کردن
interior
درونی درون
dynamically
نیروی درونی
internality
درونی بودن
intrados
قوس درونی
intrados springing line
پاطاق درونی
spring of intrados
پاطاق درونی
pectoral
صدری درونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
internal force
نیروی درونی
inner speech
گفتار درونی
inner shell electron
الکترون درونی
inner loop
حلقه درونی
internal friction
اصطکاک درونی
logarithmic viscosity number
گرانروی درونی
inherent viscosity
گرانروی درونی
aula
حیاط درونی
archivolt
قوس درونی
the inner layer
چینه درونی
ingrowth
رویش درونی
internal friction
سایش درونی
in-fighting
کشمکش درونی
indravgnt
جریان درونی
entophyte
انگل درونی
inflow
ریزش درونی
internal font
فونت درونی
internal phase
فاز درونی
inmost thoughts
اندیشههای درونی
subjectivity
درونی بودن
internal command
فرمان درونی
internal inhibition
بازداری درونی
interiority
درونی بودن
internal consistency
هماهنگی درونی
interior affairs
کارهای درونی
interflow
جریان اب درونی
intercorrelation
وابستگی درونی
endophasia
تکلم درونی
internal conversion
تبدیل درونی
the inner layer
لایه درونی
internal energy
انرژی درونی
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
internal consistency coefficient
ضریب همسانی درونی
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
internalization
درونی یا باطنی کردن
inner work function
انرژی خروج درونی
mesophyll
بافت درونی برگ
inherent
[in]
<adj.>
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
inwarness
بطون درونی بودن
enostosis
اماس درونی استخوان
inside berm
سکوی شیببر درونی
midland
بین الارضین درونی
autotelic
دارای قصد درونی
internal torque
گشتاور نیروی درونی
sacrp
دیوار درونی خندق
internal hard disk
دیسک سخت درونی
scarp
دیوار درونی خندق
internal sort
مرتب کردن درونی
endometritis
اماس درونی زهدان
endospore
غشاء درونی تخم
endosporium
غشاء درونی تخم
thermionic arc
قوس گرمیونایی درونی
internist
متخصص داروهای درونی
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
endometrium
پرده درونی زهدان
endocrane
سطح درونی جمجمه
endocarp
حلقه درونی میوه
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
endocarditis
اماس غشاء درونی دل
psychogenesis
پیدایش نیروی درونی
endo arterities
اماس درونی شریان
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
escarp
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
insides
نزدیک به مرکز بخش درونی
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
endocardial
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
auscultator
گوش کننده صداهای درونی بدن
field glass
عدسی درونی دوربین یاذره بین
integrated
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
intramural
واقع در این سوی دیوارها درونی
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutter
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutters
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima
درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
receptors
گیرنده
receptor
گیرنده
catcher
گیرنده
prehensile
گیرنده
getter
گیرنده
consignee
گیرنده
assignee
گیرنده
accipient
گیرنده
grantee
گیرنده
adopter
گیرنده
acceptor
گیرنده
touching
گیرنده
barrage reception
سد گیرنده
prehensory
گیرنده
fetching
گیرنده
prehensorial
گیرنده
reciever
گیرنده
addressees
گیرنده
sensor
گیرنده
receiver
گیرنده
recipient
گیرنده
recipients
گیرنده
addressee
گیرنده
receivers
گیرنده
payee
گیرنده
catchy
گیرنده
catchiest
گیرنده
catchier
گیرنده
payees
گیرنده
reciptacle
گیرنده
sound probe
گیرنده صوتی
receiver
دستگاه گیرنده
donee
گیرنده هبه
grantee
انتقال گیرنده
enteroceptor
گیرنده احشایی
rejuvenescent
جوانی از سر گیرنده
receivers
دستگاه گیرنده
single circuit receiver
گیرنده یک مداره
receiver
فرف گیرنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com