Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
rebellion
یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
rebellions
یاغیگری تمرد در مقابل دادگاه
Other Matches
turbulence
یاغیگری
muitiny
یاغیگری
mutinies
یاغیگری شورش کردن
mutiny
یاغیگری شورش کردن
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
disobedience
تمرد
unruliness
تمرد
mutiny
تمرد
obstinacy
تمرد
rebelliousness
تمرد
mutinies
تمرد
recalcitration
تمرد
recusance or sancy
تمرد
pervicacious
تمرد
insurgence
تمرد
inobedience
تمرد
contumacy
تمرد
insurgency
تمرد
rebels
تمرد کردن
rebel
تمرد کردن
mutinies
تمرد سرکشی
rebelled
تمرد کردن
recalcitrancy
تمرد سرکشی
mutiny
تمرد سرکشی
rebelling
تمرد کردن
recalcitrance
تمرد سرکشی
recalcitrate
تمرد کردن
rebellion
شورش تمرد
rebellions
شورش تمرد
mutionusly
از روی سرکشی یا تمرد
To becomeinsbordinate .
لگد انداختن ( تمرد ونافرمانی کردن )
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
rescous
مقاومت در برابر قانون تمرد نسبت به مامورین دولت
vis-a-vis
مقابل
versus
در مقابل
vis a vis
مقابل
opposed
مقابل
versus prep
در مقابل
opposites
مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
in consideration of
در مقابل
opposite
مقابل
fore
<adv.>
در مقابل
anti
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
at the fore
<adv.>
در مقابل
as compared to
در مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
as opposed to
در مقابل
title
مقابل
titles
مقابل
in the front
<adv.>
در مقابل
inverse
برعکس مقابل
opposite the house
مقابل خانه
from opposite directions
از دو طرف مقابل
opposed piston engine
موتورپیستون مقابل
counterpart
نقطه مقابل
counterweight
وزنه مقابل
counterweights
وزنه مقابل
point blank
مقابل هدف
counter weight
وزنه مقابل
on payment
در مقابل وجه
contrary
مقابل خلاف
counterparts
نقطه مقابل
point-blank
مقابل هدف
water resistance
مقاومت در مقابل اب
contralateral muscles
عضلات مقابل
orientated
هدف مقابل
counterpoint
نقطه مقابل
off
مقابل عازم
dead against
درست مقابل
respondent
طرف مقابل
respondents
طرف مقابل
anti thesis
وضع مقابل
alternative hypothesis
فرضیه مقابل
in comparison to
[compared with]
در قبال
[در مقابل]
obverse
طرف مقابل
laws versus tendencies
قوانین در مقابل تمایلات
rivals
طرف مقابل دعوا
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
boring stay
قسمت ساکن مقابل
rivalling
طرف مقابل دعوا
mouses
مقابل حساسیت Mouse
mouse
مقابل حساسیت Mouse
passing on the oath to the other party
رد قسم به طرف مقابل
driveway
راه مقابل خانه
opposit stroke pistons
پیستون مقابل گرد
equity versus efficiency
برابری در مقابل کارائی
hard
سخت در مقابل نرم
harder
سخت در مقابل نرم
caps
در مقابل حالت کوچک
cash against documents
پول در مقابل اسناد
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
torsional rigidity
استحکام در مقابل پیچش
hardest
سخت در مقابل نرم
documents against payment
اسناد در مقابل پرداخت
wear resistance
مقاومت در مقابل سایش
windproof
مقاوم در مقابل باد
front wall
دیوار مقابل اسکواش
rival
طرف مقابل دعوا
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
blocks
دفاع در مقابل ابشار
blocked
دفاع در مقابل ابشار
block
دفاع در مقابل ابشار
rivaled
طرف مقابل دعوا
forward
حرکت به جلو یا مقابل
rivalled
طرف مقابل دعوا
rivaling
طرف مقابل دعوا
light resistance
مقاومت در مقابل نور
capitals
در مقابل حالت کوچک
countering
مقابل دستگاه شمارنده
antipode
نقطهء مقابل یا متقاطر
forwarded
حرکت به جلو یا مقابل
release documents against
واگذاری اسناد در مقابل
counter
مقابل دستگاه شمارنده
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
sonnal deung
مقابل تیغه دست
countered
مقابل دستگاه شمارنده
aboral
نقطه مقابل دهان
stenothermy
کم مقاومتی در مقابل تغییرات حرارت
notche sensitivity index
ضریب حساسیت در مقابل شیار
coefficient of drag
ضریب مقاومت در مقابل حرکت
thermostability
قابلیت استحکام در مقابل حرارت
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
impluse response
رفتار در مقابل فشار ضربهای
than
<conj.>
از
[در مقابل]
[پس از صفت عالی افضل]
denial operations
عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
payment against a draft
پیش پرداخت در مقابل برات
flame safety
ایمنی در مقابل شعله اتش
exorable
قابل تحریک در مقابل التماس
actinautographic
دارای حساسیت در مقابل نور
d/p
تحویل اسناددر مقابل پرداخت
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
balloon jib
بادبان مثلثی شکل در مقابل باد
stance
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
documents aganist acceptance
تحویل اسناد در مقابل قبولی نویسی
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
sheet down
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
relicta verificatione
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
bullet
در مقابل یک خط متن برای جلب توجه به آن خط
abneural
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
bullets
در مقابل یک خط متن برای جلب توجه به آن خط
stances
طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
socage
سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت
thermosetting
قابل سفت شدن در مقابل حرارت
jump height curve
منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
to resist an attack
در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
would just as soon
<idiom>
توجیح انجام یک چیزدر مقابل دیگری
to backtrack
<idiom>
<verb>
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
soccage
سیستم اجاره زمین در مقابل خدمت
ballooner
بادبان مثلثی شکل در مقابل باد
adjacent
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
cold wet clothing
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
bomb proof
پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
streamlines
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
streamlining
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
midcourt
منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
audible
تعویض مانور حمله یا دفاعی در مقابل حریف
vertical angles
گوشههای روبروی تارک زوایای مقابل به راس
survivability
قابلیت مقاومت در مقابل دشمن توان زندگی
troop safety
حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
forecourt
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourts
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
soil shear strength
قدرت مقاومت خاک در مقابل گلوله یا نفوذ ان
service line
حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
streamline
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
fastness of bleaching
ثبات رنگی در مقابل مواد سفید کننده
thermoplasticity
قابلت ارتجاع یا نرمش پذیری در مقابل حرارت
speed
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speeding
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speeds
نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
to make a goal
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
gutter
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutters
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
EDAC
سیستم تصحیح خطای مقابل برای ارتباطات دادهای
scans
حرکت اشعه تصویر افقی در مقابل صفحه CRT
half
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
shut out
<idiom>
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com