| Total search result: 201 (22 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| get a word in <idiom> |
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| nothing remains to be told |
چیزی برای گفتن باقی نمیماند |
| measure |
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی |
| to recount something to someone [formal] |
برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن] |
| On the recent developments he had nothing to say. |
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت. |
a hot potato <idiom> |
[بحث داغ که خیلی از مردم در موردش صحبت میکنند و مورد جدال هست] |
| bread and point |
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
| potatoes and point |
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
A problem is a chance for you to do your best. |
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید. |
| greshams law |
زیرا مردم پول بد راخرج میکنند و پول خوب رانگاه می دارند |
| cant |
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن |
| talking is not permitted |
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است |
| straight from the shoulder <idiom> |
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن |
| controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
| control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
| controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
| phoneme |
برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا |
| Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
| sass |
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن |
| there is a rush for the papers |
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند |
| to never let yourself get to thinking like them <idiom> |
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره] |
| trial and error <idiom> |
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب |
| There is talk [mention] of something [somebody] . |
صحبت از چیزی یا کسی است. |
| cats |
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود |
cat |
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود |
| coach dog |
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند |
| keystroke |
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است |
| bespeak |
قبلا درباره چیزی صحبت کردن |
| yakety-yak <idiom> |
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش |
| says |
سخن گفتن صحبت کردن سخن |
| say |
سخن گفتن صحبت کردن سخن |
| chopsticks |
میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند |
| vetoes |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
| vetoing |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
| vetoed |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
| veto |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
| to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
| lay hands on something <idiom> |
یافتن چیزی |
| lay hands on something |
چیزی را یافتن |
| Do the trains connect? |
[خط] قطارها به هم اتصال دارند؟ [برای عوض کردن قطار] |
| get hold of (someone) <idiom> |
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص |
| whiff |
دروغ در چیزی گفتن |
| lay hands on something |
بر چیزی دست یافتن |
| to escape [with something] |
رهایی یافتن [با چیزی] |
bracket |
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود |
| phoned |
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی |
| phoning |
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی |
| phone |
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی |
| phones |
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی |
| discommend |
با عدم توافق چیزی گفتن |
| to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] |
سخن گفتن در باره چیزی |
| put words in one's mouth <idiom> |
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن |
| to obtaini. on anything |
درباره چیزی اگاهی یافتن |
| (can't) make head nor tail of something <idiom> |
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی |
| cut (someone) off <idiom> |
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن |
| fourth generation computers |
زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند |
| prolog |
زبان برنامه نویسی سطح بالا که ازعملیات منط قی برای هوش مصنوعی وبرنامههای بازیابی داده استفاده میکنند |
| phones |
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن |
| phoning |
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن |
| phoned |
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن |
| telephoning |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
| telephone |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
| telephoned |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
| phone |
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن |
| telephones |
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر |
| subtend |
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن |
| to get an overview [of something] |
دید کلی [در باره چیزی] دست یافتن |
| copyrights |
عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند |
| pert |
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند |
| copyright |
عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند |
| to reach for knowledge |
برای یافتن |
| seek |
جستجو برای یافتن |
| seeking |
جستجو برای یافتن |
| seeks |
جستجو برای یافتن |
| to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
| via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
| to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> |
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند. |
| a word or two |
چند تا کلمه [برای گفتن] |
| abjured |
برای همیشه ترک گفتن |
| abjure |
برای همیشه ترک گفتن |
| manual alphabet |
برای سخن گفتن با کران |
| abjures |
برای همیشه ترک گفتن |
| abjuring |
برای همیشه ترک گفتن |
| populate |
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند |
| populating |
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند |
| populates |
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند |
| problem |
یافتن پاسخ برای مشکلی |
| problems |
یافتن پاسخ برای مشکلی |
| to mumble [away] to oneself |
برای خودشان زیر لب سخن گفتن |
| right of search |
حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند |
| to ask somebody to say a few words |
خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند |
| hydrostat |
الت الکتریکی برای یافتن یادیدن اب |
| henpeck |
سعی کردن برای تفوق یافتن |
| flag day |
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند |
| feedback |
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد |
| semaphore |
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند |
| if i find an opportunity |
اگر فرصتی پیداکنم |
| head-hunting <idiom> |
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق |
| cross examination |
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند |
| To make ( find , get ) an opportunity . |
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن |
| to miss the bus [to miss the boat (British English) ] <idiom> |
فرصتی را از دست دادن [اصطلاح] |
| Should the occasion aris. |
اگر فرصتی دست دهد |
reach out with an olive branch <idiom> |
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.] |
reach out with an olive branch |
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.] |
| waiting games |
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب |
| waiting game |
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب |
| diagnostic |
تابعی در برنامه برای کمک به یافتن خطاها در سیستم کامپیوتری |
| metal oxide semiconductor |
روش تولید و طراحی برای خانوادههای خاصی از مدارهای مجتمع با استفاده از الگویی از هادیهای آهنی و اکسیر که روی نیمه هادی قرار دارند |
| chips |
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند |
| chip |
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند |
| queries |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| malfunctions |
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه |
| malfunctioned |
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه |
| query |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| queried |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| querying |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
| malfunction |
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه |
| new blood <idiom> |
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن |
| extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
| extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
| CD E |
فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد |
| rah rah |
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن |
| access time |
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی |
| posted |
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی |
| posts |
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی |
| post- |
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی |
| post |
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی |
| tug of war |
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن |
| derivation graph |
ساختار پایگاه داده سراسری که حاوی اطلاعات قوانین و مسیر هایی برای یافتن داده است |
| TDR |
آزمایش برای یافتن محل خطای کابل , ارسال یک سیگنال روی کابل و بررسی مدت زمان برگشت آن |
| to grieve over anything |
برای چیزی |
| message |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را موقت ذخیره میکند و پس به مقصد اصلی ارسال میکند. در برخی برنامههای کاربردی پست الکترونیکی چندین عامل ارسال داده وجود دارند هر یک برای یک نوع روش . |
| MTA |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال . |
| messages |
نرم افزاری که پیام پستی جدید را موقت ذخیره میکند و پس به مقصد اصلی ارسال میکند. در برخی برنامههای کاربردی پست الکترونیکی چندین عامل ارسال داده وجود دارند هر یک برای یک نوع روش . |
| requesting |
تقاضا برای چیزی |
| to grumble at any thing |
برای چیزی غرغرکردن |
| requested |
تقاضا برای چیزی |
| requests |
تقاضا برای چیزی |
| request |
تقاضا برای چیزی |
| inclinable to something |
مساعد برای چیزی |
| look to <idiom> |
آمادگی برای چیزی |
| to answer in the a |
اری گفتن بله گفتن |
| greets |
درود گفتن تبریک گفتن |
| greeted |
درود گفتن تبریک گفتن |
| greet |
درود گفتن تبریک گفتن |
| searchingly |
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند |
| searched |
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند |
| searching storage |
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند |
| search |
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند |
| searches |
روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند |
| asopportunity offers |
هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد |
| distance vector protocols |
اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود |
| tests |
عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند |
| test |
عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند |
| tested |
عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند |
| propagated |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
| propagate |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
| propagates |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
| propagating |
گشترش یافتن یا نشر یافتن |
| remnants |
بقیه |
| remnant |
بقیه |
| reminders |
بقیه |
| reminder |
بقیه |
| remainder |
بقیه |
| asked |
برای چیزی بی تاب شدن |
| to look at the black side [about something] |
بدبین بودن [برای چیزی] |
| to try something on |
چیزی را برای امتحان پوشیدن |
| ask |
برای چیزی بی تاب شدن |
| steeper |
فرف برای خیساندن چیزی |
| in defence of somebody [something] |
برای دفاع از کسی [چیزی] |
| to give reasons for a thing |
دلیل برای چیزی اوردن |
| approval |
توافق برای استفاده از چیزی |
| asking |
برای چیزی بی تاب شدن |
| security blanket <idiom> |
استفاده از چیزی برای راحتی |
| catch at |
برای گرفتن چیزی کوشیدن |
| I'd like something to drink. |
چیزی برای نوشیدن میخواهم. |
| I'd like something to eat. |
چیزی برای خوردن میخواهم. |
| to atone for something |
کفاره دادن برای چیزی |
| to make amends for something |
کفاره دادن برای چیزی |
| take for <idiom> |
اشتباه شخصی برای چیزی |
| asks |
برای چیزی بی تاب شدن |
| to get something to somebody |
برای کسی چیزی را آوردن |
| demanded |
تقاضا برای انجام چیزی |
| demand |
تقاضا برای انجام چیزی |
| demands |
تقاضا برای انجام چیزی |
| application [for something] |
درخواست نامه [برای چیزی] |
| The world is your oyster! <proverb> |
دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است! |
| measure |
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن |
| cellarage |
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی |
| demanded |
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن |
| sexualize |
جنس برای چیزی تعیین کردن |
| to graps at anything |
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن |
| anthropomorphism |
تصور شخصیت انسانی برای چیزی |
| to save for something |
پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی |
| within reach of gunshot |
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی |
| consigns |
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش |
| I have nothing to declare. |
چیزی برای گمرک دادن ندارم. |
| to set measures to anything |
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن |
| to make a r for something |
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن |
| to store up something |
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده |
| to make a study of something |
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن |