Dictiornary-Farsi | یخچال خیلی سرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
freezer	یخچال خیلی سرد
freezers	یخچال خیلی سرد


Other Matches

iceboxes	یخچال
refrigerators	یخچال
a fridge	یخچال
ice pond	یخچال
ice house	یخچال
icehouse	یخچال
glacier	یخچال
icebox	یخچال
refrigerator	یخچال
glaciers	یخچال
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
refrigerators	یخچال برقی
iceman	یخچال دار
frigidaire	یخچال برقی
glacier	یخچال طبیعی
refrigerator	یخچال برقی
refrigerator	یخچال مصنوعی
glacier snout	یخچال پوز
englacial	عبورکننده از یخچال
food freezer	یخچال فریزر
refrigerators	یخچال مصنوعی
glaciers	یخچال طبیعی
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
frig	یخچال برقی سردخانه
fridges	یخچال برقی سردخانه
fridge	یخچال برقی سردخانه
ice-house	[ساختمان یخچال مانند]
refrigerator vehicle	وسیله نقلیه یخچال دار
refrigeration	خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
to snarf from the fridge	یواشکی تکه های کمی غذا از یخچال کش رفتن
to pilfer from the fridge	یواشکی تکه های کمی غذا از یخچال کش رفتن
reefer	لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
reefers	لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
esker	برجستگی باریک و طویلی که ازرسوب سنگ ریزه یا شن درضمن جریان اب یخچال ایجادمیگردد
emergency	خیلی خیلی فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
Pazyryk rug	فرش پازیریک [این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
copious	خیلی
villainous	خیلی بد
dammit	خیلی
damn	خیلی
ten	خیلی
highly	خیلی
for long	خیلی
far and away	خیلی
very little	خیلی کم
routh	خیلی
many	خیلی
very	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
dumpiness	خیلی
to a large extent	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
not a few	خیلی ها
precise	خیلی دقیق
in no time	خیلی زود
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
pitch black	خیلی سیاه
oftentimes	خیلی اوقات
immensurable	خیلی قدیم
pitch-black	خیلی سیاه
hit bottom <idiom>	خیلی پست
piping hot	خیلی داغ
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
senseful	خیلی حساس
skinless	خیلی حساس
precisian	خیلی دقیق
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
jolly	بذله گو خیلی
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
much was said	خیلی حرفهازده شد
He is a loose card .	خیلی ول است
much worse	خیلی بدتر
it is very easily done	خیلی به اسانی
pianissmo	خیلی نرم
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
of vital importance	خیلی ضروری
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
overstrung	خیلی حساس
far	زیاد خیلی
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
dead slow	خیلی اهسته
pixilated	خیلی حساس
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
hand in glove	خیلی نزدیک
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
hand in glove	خیلی صمیمی
far and away	خیلی دور
far off	خیلی دور
hand and glove	خیلی نزدیک
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
hand and glove	خیلی صمیمی
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
primely	خیلی خوب
giantess	زن خیلی قدبلند
raff	خیلی زیاد
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
number one	خیلی خوب
sappy	خیلی احساساتی
as good as	خیلی خوب
as stiff as a poker	خیلی خشک
iam in bad	خیلی محتاجم
at most	خیلی باشد
too tough	خیلی سفت
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
before you can say knife	خیلی زود
benedicite	خیلی خوب
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
by leaps and bounds	خیلی تند
rotundily	چاقی خیلی
ritzy	خیلی شیک
bone dry	خیلی خشک
corking	خیلی زیبا
very light	خیلی سبک
superabundant	خیلی زیاد
many times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
parlous	خیلی مهیب
open-and-shut	خیلی سهل
open and shut	خیلی سهل
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
immediate	خیلی فوری
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
faraway	خیلی دور
swith	خیلی عظیم
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
stentorian	خیلی بلند
whopping	خیلی بزرگ
thank you very much	خیلی متشکرم
decrepit	خیلی پیر
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
ultraconservative	خیلی محتاط
wells	خیلی خوب
well	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
quaint	خیلی فریف
frequently	خیلی اوقات
toploftiness	خیلی متکبر
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
exceeding	خیلی زیاد
infinitely	خیلی زیاد
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
often	خیلی اوقات
highs	خیلی بزرگ
highest	خیلی بزرگ
high	خیلی بزرگ
seldom	خیلی کم ندرتا
pluperfect	خیلی عالی
nifty	خیلی خوب
niftiest	خیلی خوب
niftier	خیلی خوب
whackings	خیلی بزرگ
whacking	خیلی بزرگ
wicked <adj.>	خیلی خوب
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
once in the blue moon	خیلی بندرت
extreme	خیلی زیاد
Neanderthal	خیلی کهنه
confidential	خیلی محرمانه
span new	خیلی تازه
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
subminiature	خیلی کوچک
oodles	خیلی زیاد
lots	خیلی زیاد
cool <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
precipitating	خیلی سریع