Dictiornary-Farsi | یدکی شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
spareable	یدکی شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
refilling	یدکی
refills	یدکی
alternated	یدکی
extras	یدکی
refilled	یدکی
auxiliaries	یدکی
auxiliary	یدکی
refill	یدکی
secondary	یدکی
alternates	یدکی
fail back	یدکی
extra-	یدکی
alternate	یدکی
spared	یدکی
spare	یدکی
extra	یدکی
auxiliary circuit	مدار یدکی
auxiliary equipment	وسایل یدکی
accessory equipment	وسایل یدکی
accessory equipment	تجهیزات یدکی
alternate water terminal	باراندازابی یدکی
bingo field	فرودگاه یدکی
alternate aerodrome	فرودگاه یدکی
spare parts	قطعات یدکی
repair parts	قطعات یدکی
alternate headquarters	قرارگاه یدکی
alternate position	موضع یدکی
parts	قطعات یدکی
spared	اسباب یدکی
spare	اسباب یدکی
accessory	وسیله یدکی
accessory	لوازم یدکی
part	قطعه یدکی
reserving	احتیاط یدکی
reserves	احتیاط یدکی
supplementary position	موضع یدکی
stand by battery	باتری یدکی
reserve	احتیاط یدکی
coarse sight	دوربین یدکی
replacement part	قطعه یدکی
accessories	لوازم یدکی
filler depot	انبار یدکی
secondary position	موضع یدکی
hack chronometer	کرونومتر یدکی
sustainer	سیستم خرج یدکی
auxiliary spark gap	دهانه جرقه یدکی
common parts	قطعات یدکی عمومی
hack chronometer	ساعت شماردقیق یدکی
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
spares stock	موجودی لوازم یدکی
alternate traversing fire	اتش یدکی در سمت
accessory box	جعبه لوازم یدکی
alternate traversing fire	اتش یدکی سمتی
by pass	لوله یدکی جا گذاشتن
part	اسباب یدکی اتومبیل
spare	برای یدکی نگاه داشتن
to tow a vehicle [to a place]	یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
secondary cone	برج هدایت یدکی ناو
spared	برای یدکی نگاه داشتن
spares	اقلام اضافی وسایل یدکی
jato unit	موتورموشکی یدکی گلولههای توپخانه
recovery airfield	فرودگاه مخصوص فروداضطراری هواپیماهافرودگاه یدکی
alternate escort operating base	پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
transponder india	رادار مراقبتی یدکی یا رادارهوانوردی شخصی بین المللی
replication	1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
water-soluble	حل شدنی در آب
solubility	حل شدنی
solvable	حل شدنی
possible	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
pracitcable	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
dissolvable	اب شدنی
practicable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
resolvable	حل شدنی
workable <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
ramrods	خم شدنی
ramrod	خم شدنی
executable <adj.>	شدنی
collapsible	له شدنی
achievable <adj.>	شدنی
dissoluble	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
feasible	شدنی
doable	شدنی
makable <adj.>	شدنی
solvency	حل شدنی
severable	سوا شدنی
effectual	انجام شدنی
spendable	خرج شدنی
tamable	رام شدنی
disposable	مصرف شدنی
spoilable	خراب شدنی
talus	رام شدنی
weirs	سد غرق شدنی
surmountable	فائق شدنی
excusable	معاف شدنی
shrinkable	جمع شدنی
sectile	بریده شدنی
superable	مغلوب شدنی
superimposable	اضافه شدنی
reducible	ساده شدنی
pulverable	پودر شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
persuasible	تحریک شدنی
perishability	نابود شدنی
severable	جدا شدنی
miscible	مخلوط شدنی
minable	استخراج شدنی
mibeable	استخراج شدنی
masticable	جویده شدنی
makable	ساخته شدنی
lapsible a	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
pulverizable	پودر شدنی
scrutable	کشف شدنی
removable	رفع شدنی
saturable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
satiable	اشباع شدنی
satiable	اقناع شدنی
rightable	درست شدنی
rightable	راست شدنی
retracttable	جمع شدنی
retractile	جمع شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
repellency	دفع شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
lapsible	سلب شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
wieldy	اداره شدنی
vaporizable	بخار شدنی
vaporable	بخار شدنی
transposable	جابجا شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
weir	سد غرق شدنی
tractile	کشیده شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
retractable	جمع شدنی
incorporation	یکی شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
food for powder	کشته شدنی
visible	دیده شدنی
tameable	رام شدنی
lapsable	باطل شدنی
erasable	پاک شدنی
corruptible	گمراه شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
contractible	کوچک شدنی
consumptible	تمام شدنی
consumable	مصرف شدنی
conquerable	مغلوب شدنی