English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (7 milliseconds)
English Persian
multiple ionization یونش مکرر
Other Matches
ionization یونش
probability of ionization احتمال یونش
radiation ionization یونش فوتونی
ionization chamber اتاقک یونش
ion chamber اتاقک یونش
heat of ionization گرمای یونش
acid ionization یونش اسیدی
photoionization یونش عکاسی
collision ionization یونش برخوردی
thermal ionization یونش گرمایی
photo ionization یونش فوتونی
radiation ionization یونش تابشی
ionization time مدت یونش
ionization rete شدت یونش
ionization potential پتانسیل یونش
partial ionization یونش جزیی
ionization gauge سنجه یونش
photo ionization یونش تابشی
ionization energy انرژی یونش
cumulative ionization یونش زنجیری
differential ionization chamber اتاقک یونش تفاضلی
f.i.d اشکارساز یونش شعلهای
first ionization potential پتانسیل اولین یونش
flame ionization detector اشکارساز یونش شعلهای
specific ionization coefficient ضریب ویژه یونش
ionization potential اختلاف پتانسیل یونش
bis مکرر
manyfold مکرر
repetitious مکرر
eternity مکرر
continual مکرر
repeated مکرر
eternities مکرر
repetitive مکرر
eternal مکرر
compulsiveness مکرر کاری
rebroadcast برنامه مکرر
unfrequented غیر مکرر
old hat آشنا و مکرر
all the time <idiom> به طور مکرر
recurrenge وقوع مکرر
rebuy خرید مکرر
times without number بطور مکرر
tautologize مکرر گویی
resort ملاقات مکرر
crepitation انفجار مکرر
repeating decimal اعشاری مکرر
repeating field فیلد مکرر
resorts ملاقات مکرر
repeating fraction کسر مکرر
frequent visiting دیدنی مکرر
resorted ملاقات مکرر
catalexia مکرر خوانی
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
haunt خطور مراجعه مکرر
recurring decimal اعشاری مکرر [ریاضی]
haunts خطور مراجعه مکرر
repeat مکرر کردن تکرار شدن
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuters رفت و آمد کنندهی مکرر
repeats مکرر کردن تکرار شدن
commuter رفت و آمد کنندهی مکرر
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
patterns مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
pattern مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
wear down <idiom> زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotter کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotters کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
scarpbook عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
format قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
formats قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
cycle 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
procedure بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com