Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
integration
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
Other Matches
The various strata of society.
طبقات مختلف اجتماع
topology
روش اتصال عناصر مختلف شبکه
articulation
[ترکیب معماری در عناصر و قسمت های مختلف ساختمان]
display board
تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر
combatant
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
combatants
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ
integrity
یکپارچگی
integeration
یکپارچگی
unity
یکپارچگی
consolidation
یکپارچگی
integration
یکپارچگی
economic integration
یکپارچگی اقتصادی
economic unity
یکپارچگی اقتصادی
personality integration
یکپارچگی شخصیت
sectoral integation
یکپارچگی بخشی
social integration
یکپارچگی اجتماعی
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
charts
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
systems analysis
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
selectable
مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
blocage
[بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
symbiosis
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
heterogeneous network
سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
fdm
انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
paint program
نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocates
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocate
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
function
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
bus
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
buses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequencies
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequency
انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous
مختلف الجنس و مختلف النوع
profiled
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiling
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles
امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
highways
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highway
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design
طرح شکارگاهی
[این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
consolidation
اتحاد
federal
اتحاد
integrity
اتحاد
conferderation
اتحاد
incorporation
اتحاد
confederations
اتحاد
alliance
اتحاد
alliances
اتحاد
confederation
اتحاد
solidarity
اتحاد
identities
اتحاد
identity
اتحاد
federative
اتحاد
leagues
اتحاد
injunction
اتحاد
injunctions
اتحاد
accretion
اتحاد
unions
اتحاد
league
اتحاد
union
اتحاد
unity
اتحاد
togetherness
اتحاد
marriages
یگانگی اتحاد
unions
اتحاد سازش
confederacy
اتحاد پیوند
union
اتحاد اتحادیه
confederacies
اتحاد پیوند
associations
معاشرت اتحاد
association
معاشرت اتحاد
coalition
اتحاد موقتی
unions
اتحاد اتحادیه
marriage
یگانگی اتحاد
monetary convention
اتحاد ارزی
defensive league
اتحاد دفاعی
union
اتحاد واتفاق
monetary convention
اتحاد پولی
military convention
اتحاد نظامی
union
اتحاد سازش
mathematical identity
اتحاد ریاضی
unions
اتحاد واتفاق
coalitions
اتحاد موقتی
tie
اتحاد وابستگی
consolidation
ترکیب اتحاد
diphthong
اتحاد دو صوت
unison
اتحاد اتفاق
diphthongs
اتحاد دو صوت
Soviet Union
اتحاد شوروی
disunity
عدم اتحاد
ties
اتحاد وابستگی
unifiable
قابل اتحاد
unitive
موجد اتحاد
sodality
اتحاد یگانگی
syneresis
اتحاد دو حرف
ingredients
عناصر
ingredient
عناصر
pentarchy
اتحاد پنج حکومت
triumvir
عضو اتحاد سه گانه
unionists
هواخواه اتحاد و یگانگی
leagues
اتحاد متحد کردن
league
اتحاد متحد کردن
slurs
خط اتحاد لکه ننگ
slur
خط اتحاد لکه ننگ
spirit de corps
روح یگانگی و اتحاد
synoecy
اتحاد واتفاق الحاق
synoeky
اتحاد واتفاق الحاق
solidarity
بهم پیوستگی
[اتحاد]
misalliance
اتحاد وائتلاف نامناسب
slurred
خط اتحاد لکه ننگ
slurring
خط اتحاد لکه ننگ
band
دستهء موسیقی اتحاد
bands
دستهء موسیقی اتحاد
unionist
هواخواه اتحاد و یگانگی
meteorological data
عناصر هواسنجی
cantilever elements
عناصر کنسولی
target indications
عناصر هدف
essential elements
عناصر ضروری
clemency
اعتدال عناصر
firing data
عناصر تیر
gft setting
عناصر خط کش تیر
known data
عناصر معلوم
job elements
عناصر شغلی
intelligence data
عناصر اطلاعات
known data
عناصر تیرمعلوم
minor elements
عناصر فرعی
combat , elements
عناصر رزمی
component operation
عناصر عملیاتی
trace elements
عناصر کمیاب
conversion of data
تبدیل عناصر
data element
عناصر اطلاعات
column head
عناصر سرستون
transmutation
تبدیل عناصر
minor elements
عناصر جزئی
representative elements
عناصر نماینده
orbital element
عناصر مداری
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
pan americanism
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
pentarchy
اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
Soviet
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
post union
اتحاد پستی بین المللی
Soviets
هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
force augmentation
عناصر تقویتی یکان
firing data
عناصر مربوط به تیراندازی
combat , elements
عناصر درگیر در رزم
chart data
عناصر تیر نقشهای
inner transition elements
عناصر واسطه داخلی
elemental
مربوط به عناصر ابتدائی
basic data
عناصر تیر اولیه
constituent elements of crime
عناصر متشکله جرم
treadway
پل برای عناصر پیاده
data
سوابق عناصر داده ها
transition series
گروه عناصر واسطه
periocic table
جدول تناوبی عناصر
essential elements of information
عناصر اصلی اخبار
head
عناصر اولیه ستون
interrupted
[عناصر معماری منقطع]
antisurface
ضد عناصر سطحی شناوردشمن
blocks
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
block
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
misjoinder
اتحاد ناصحیح وتبانی اصحاب دعوی
blocked
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
commonweal
اجتماع
conjunction
اجتماع
assemblages
اجتماع
conjunctions
اجتماع
reunions
اجتماع
societies
اجتماع
gathering
اجتماع
hurricanes
اجتماع
hurricane
اجتماع
gatherings
اجتماع
procession
اجتماع
mustered
اجتماع
mustering
اجتماع
public meeting
اجتماع
community
اجتماع
musters
اجتماع
assemblage
اجتماع
society
اجتماع
communities
اجتماع
socio-
اجتماع
processions
اجتماع
union
اجتماع
milieu
اجتماع
consensus
اجتماع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com