Dictiornary-Farsi | یکپارچگی شخصیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 136 (10 milliseconds)

English	Persian
personality integration	یکپارچگی شخصیت


Other Matches

split personality	تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
integeration	یکپارچگی
consolidation	یکپارچگی
integration	یکپارچگی
integrity	یکپارچگی
unity	یکپارچگی
economic integration	یکپارچگی اقتصادی
sectoral integation	یکپارچگی بخشی
social integration	یکپارچگی اجتماعی
economic unity	یکپارچگی اقتصادی
integration	یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
incorporate	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
individuality	شخصیت
selfdom	شخصیت
person	شخصیت
intrapsychic	با شخصیت
sympatric	هم شخصیت
persona	شخصیت ها
personae	شخصیت ها
personas	شخصیت ها
peronality	شخصیت
persons	شخصیت
notability	شخصیت
personality	شخصیت
personalities	شخصیت
personages	شخصیت
presence	شخصیت
personage	شخصیت
identity	شخصیت
identities	شخصیت
characterization	توصیف شخصیت
cosmopolite	شخصیت جهانی
depersonalization	زوال شخصیت
hypostatize or size	شخصیت دادن به
personification	شخصیت بخشی
personology	شخصیت شناسی
legal personality	شخصیت حقوقی
depersonalize	بی شخصیت کردن
dual personality	شخصیت دوگانه
multiple personality	شخصیت چندگانه
hysterical personality	شخصیت هیستریایی
personality disturbance	اختلال شخصیت
personality test	ازمون شخصیت
personality trait	ویژگی شخصیت
paranoid personality	شخصیت پارانویای
juridical personality	شخصیت حقوقی
personality type	سنخ شخصیت
personality structure	ساخت شخصیت
personality module	واحد شخصیت
personality inventory	پرسشنامه شخصیت
personality assessment	ارزیابی شخصیت
personality disintegration	تلاشی شخصیت
individuate	شخصیت دادن
inadequate personality	شخصیت نابسنده
impersonality	عدم شخصیت
personification	تجسم شخصیت
impersonify	شخصیت دادن به
personality disorder	اختلال شخصیت
modal personality	شخصیت هنجاری
to create an image for oneself as somebody	شخصیت دادن
self	شخصیت جنبه
impersonators	شخصیت دهنده
impersonator	شخصیت دهنده
epileptoid personality	شخصیت صرعی
personifies	شخصیت دادن به
syntality	شخصیت گروهی
anal personality	شخصیت مقعدی
primary personality	شخصیت نخستین
schizoid personality	شخصیت اسکیزوئید
ethos	شخصیت ملی
impersonal	فاقد شخصیت
selfhood	شخصیت خودپسندی
shut in personality	شخصیت بسته
superego	شخصیت اخلاقی
personified	شخصیت دادن به
personifying	شخصیت دادن به
personify	شخصیت دادن به
premorbid personality	شخصیت پیش مرضی
heart of gold <idiom>	شخصیت بخشنده داشتن
personalize	دارای شخصیت کردن
psychopathic personality	شخصیت جامعه ستیز
to have a magnetic personality	شخصیت مغناطیسی داشتن
depersonalize	فاقد شخصیت کردن
amour propre	عزت نفس شخصیت
character	مجسم کردن شخصیت
personified	دارای شخصیت کردن
luminary	پر فروغ شخصیت تابناک
extravaganzas	ازیک شخصیت خیالی
extravaganza	ازیک شخصیت خیالی
personifying	دارای شخصیت کردن
personifies	دارای شخصیت کردن
corporate	دارای شخصیت حقوقی
personage	شخصیت بازیگران داستان
peronality	انتقادات راجع به شخصیت
being	موجود زنده شخصیت
luminaries	پر فروغ شخصیت تابناک
characters	مجسم کردن شخصیت
personages	شخصیت بازیگران داستان
personify	دارای شخصیت کردن
sixteen factor personality questionnaire	پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
star turn	ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
heart of stone <idiom>	شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
personifier	مجسم کننده شخصیت دیگری
ciothes do not make the man. <proverb>	لباس شخصیت نمی آورد .
intrapsychic	واقع دردرون شخصیت یا روان
corporation	که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporations	که دارای شخصیت حقوقی باشند
prepsychotic personality	شخصیت پیش روان پریشی
triune	اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
personal remarks	اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
california tests of personality	ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
individuation	تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
masculinize	شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
anthropomorphism	تصور شخصیت انسانی برای چیزی
personalize	شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
identifies	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator	گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identified	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying	مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
incorporation	جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
mmpi	شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
attribute	[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporation	شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations	شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate	خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
apolitical	دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporating	جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate	جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates	جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
He is rich but is lacking in personality .	پولدار است ولی بی شخصیت است
id	مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character	[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]