English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
double space یک خط درمیان نوشتن
Other Matches
photodigital memory سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
encipher برمز نوشتن رمز نوشتن
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
tween درمیان
altern یک درمیان
twixt درمیان
midst درمیان
betwixt درمیان
alternates یک درمیان
amid درمیان
alternated یک درمیان
amidst درمیان
alternate یک درمیان
between درمیان
in between درمیان
DVD درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
interjected درمیان انداختن
encloses درمیان گذاشتن
Among the people . درمیان مردم
Every three days . سه روز درمیان
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
enclose درمیان گذاشتن
interjecting درمیان انداختن
interlucent درمیان درخشنده
amidships درمیان کشتی
amid ships درمیان کشتی
triple space دو خط درمیان کردن
d. about یک روز درمیان
enclosing درمیان گذاشتن
affiliate درمیان خودپذیرفتن
affiliated درمیان خودپذیرفتن
affiliates درمیان خودپذیرفتن
interjects درمیان انداختن
every other day یک روز درمیان
among درمیان درزمرهء
every other d. یک روز درمیان
interject درمیان انداختن
affiliating درمیان خودپذیرفتن
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
midship واقع درمیان کشتی
mediate درمیان واقع شدن
medially چنانکه درمیان باشد
mediates درمیان واقع شدن
adopts درمیان خود پذیرفتن
mediated درمیان واقع شدن
adopting درمیان خود پذیرفتن
across ازاین سو بان سو درمیان
mediating درمیان واقع شدن
adopt درمیان خود پذیرفتن
alternates یک درمیان امدن متناوب
alternated یک درمیان امدن متناوب
alternate یک درمیان امدن متناوب
break in درمیان صحبت کسی دویدن
epenthesis الحاق حرفی درمیان کلمه
mediating واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving درمیان انباره جای دادن
epizootic منتشر شونده درمیان جانوران
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
mediate واقع درمیان غیر مستقیم
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
pierglass اینه قدی درمیان دوپنجره
mediated واقع درمیان غیر مستقیم
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
mediates واقع درمیان غیر مستقیم
interscholastic واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
ruderal روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to get in a word edgeways سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
bass viol ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to run the gauntlet درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to put in درمیان اوردن نقل قول کردن
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
triggerman ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intervale پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intra پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
pyrenran وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
canoness زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
gofer کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gophers کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofers کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
pt down نوشتن
inscribes نوشتن
inscribing نوشتن
scrawl بد نوشتن
scrawled بد نوشتن
scrawling بد نوشتن
inscribed نوشتن
penning نوشتن
inscribe نوشتن
indite نوشتن
pen نوشتن
penned نوشتن
scrawls بد نوشتن
pens نوشتن
write نوشتن
put down <idiom> نوشتن
to drive a pen or quill نوشتن
superscrible نوشتن
to set down نوشتن
set down نوشتن
to reduce to writing نوشتن
writes نوشتن
scribble بد نوشتن
to put down نوشتن
scribbling بد نوشتن
scribbles بد نوشتن
scribbled بد نوشتن
write head هد نوشتن
annotating یادداشت نوشتن
tables در فهرست نوشتن
commentate تقریظ نوشتن
annotated حاشیه نوشتن
annotating حاشیه نوشتن
annotates تفسیر نوشتن
annotates یادداشت نوشتن
write head نوک نوشتن
annotating تفسیر نوشتن
scroll کتیبه نوشتن
wirte only تنها نوشتن
autographs دستخط نوشتن
autographing دستخط نوشتن
autographed دستخط نوشتن
scribbled باشتاب نوشتن
write out به تفصیل نوشتن
autograph دستخط نوشتن
commentating تقریظ نوشتن
allegorize تمثیل نوشتن
programs برنامه نوشتن
program برنامه نوشتن
list در فهرست نوشتن
table در فهرست نوشتن
commentated تقریظ نوشتن
scrolls کتیبه نوشتن
commentates تقریظ نوشتن
note نت موسیقی نوشتن
editorialized سرمقاله نوشتن
editorialize سرمقاله نوشتن
editorialising سرمقاله نوشتن
editorialises سرمقاله نوشتن
editorialised سرمقاله نوشتن
write-off زود نوشتن
itemizing به اقلام نوشتن
preamble مقدمه نوشتن
editorializing سرمقاله نوشتن
write off زود نوشتن
scribble باشتاب نوشتن
notes نت موسیقی نوشتن
noting نت موسیقی نوشتن
tabling در فهرست نوشتن
write up به تفصیل نوشتن
write-up به تفصیل نوشتن
write-ups به تفصیل نوشتن
enlist درفهرست نوشتن
enlisting درفهرست نوشتن
preambles مقدمه نوشتن
itemizes به اقلام نوشتن
annotated یادداشت نوشتن
annotated تفسیر نوشتن
itemised به اقلام نوشتن
annotates حاشیه نوشتن
prose نثر نوشتن
penmanship طرز نوشتن
write-offs زود نوشتن
scribbles باشتاب نوشتن
itemises به اقلام نوشتن
annotate تفسیر نوشتن
itemising به اقلام نوشتن
preface دیباچه نوشتن
prefaced دیباچه نوشتن
itemized به اقلام نوشتن
prefaces دیباچه نوشتن
prefacing دیباچه نوشتن
itemize به اقلام نوشتن
annotate حاشیه نوشتن
annotate یادداشت نوشتن
scribbling باشتاب نوشتن
editorializes سرمقاله نوشتن
rewrote باز نوشتن
invoicing فاکتور نوشتن
tablet بر لوح نوشتن
tablets بر لوح نوشتن
inscroll در طومار نوشتن
rewrites دوباره نوشتن
poetize شعر نوشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com