English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
campaign یک رشته عملیات جنگی
campaigned یک رشته عملیات جنگی
campaigning یک رشته عملیات جنگی
campaigns یک رشته عملیات جنگی
Other Matches
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
actions عملیات جنگی
dry run عملیات جنگی
action عملیات جنگی
campaigns عملیات جنگی
campaigned عملیات جنگی
campaigning عملیات جنگی
campaign عملیات جنگی
war game مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
string عملیات برنامه که روی رشته ها اجرا میشود
almena جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
optimal merge tree نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
escry فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
warships کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill مشق جنگی تمرین جنگی
warship کشتی جنگی ناو جنگی
thready رشته رشته باصدای باریک
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
fibrillation رشته رشته سازی
fiberize رشته رشته کردن
thread رشته رشته شدن
threads رشته رشته شدن
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
sierra رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
fighting جنگی
tactically جنگی
service جنگی
tactical جنگی
martin جنگی
bristly جنگی
serviced جنگی
warlike جنگی
battle line خط جنگی
martial جنگی
scrapper جنگی
dogfight سگ جنگی
dogfights سگ جنگی
catena رشته
reeve رشته
field رشته
range رشته
suite رشته
suites رشته
coneatenation رشته
sequences رشته
branch رشته
train رشته
filaria رشته
fiber رشته
trained رشته
funicle رشته
fibres رشته
trains رشته
fibre رشته
ghaut رشته
sequence رشته
branches رشته
unifilar یک رشته
chain رشته
strand رشته
strands رشته
tatter رشته رشته
thread رشته
string رشته
ranges رشته
ranged رشته
artery رشته
arteries رشته
chains رشته
filament رشته
filaments رشته
lines رشته
fielded رشته
series رشته
yarn رشته
seriated رشته رشته
yarns رشته
line رشته
fields رشته
threads رشته
battle problems مسائل جنگی
battle map نقشه جنگی
booty of war غنیمت جنگی
battle casualty تلفات جنگی
war horse اسب جنگی
battle plane هواپیمای جنگی
battleplane هواپیمای جنگی
car ارابه جنگی
battle reserve احتیاط جنگی
warplane هواپیمای جنگی
tactic تدابیر جنگی
battle sight درجه جنگی
battle reserve ذخیره جنگی
warpath مسیر جنگی
tactics تدابیر جنگی
war horses اسب جنگی
battle station پایگاه جنگی
cars ارابه جنگی
bantams خروس جنگی
bantam خروس جنگی
compartment دهلیز جنگی
warheads کلاهک جنگی
prisoner of war زندانی جنگی
navy کشتی جنگی
navies کشتی جنگی
pass معبر جنگی
prisoner of war اسیر جنگی
passed معبر جنگی
passes معبر جنگی
military جنگی ارتش
prisoners of war زندانی جنگی
battleships کشتی جنگی
battleship کشتی جنگی
stratagems حیله جنگی
stratagem حیله جنگی
chargers اسب جنگی
warhead کلاهک جنگی
charger اسب جنگی
missing گمشده جنگی
compartments دهلیز جنگی
battle lights چراغهای جنگی
battle dress جلیقه جنگی
prisoners of war اسیر جنگی
chariots ارابه جنگی
formation ارایش جنگی
armed naval vessel ناو جنگی
interned پناهنده جنگی
lived تیراندازی جنگی
accredited correspondent خبرنگار جنگی
lived مهمات جنگی
lived فشنگ جنگی
live تیراندازی جنگی
live مهمات جنگی
live فشنگ جنگی
light line خط چراغ جنگی
parlementaire فرستاده جنگی
poleax تبرزین جنگی
poleaxe تبرزین جنگی
reparations for war damages غرامات جنگی
service ammunition مهمات جنگی
war indemnity غرامت جنگی
service mine مین جنگی
sloop قایق جنگی
paludament ردای جنگی
war refugee آواره جنگی
nom de guerre کنیه جنگی
live ammunition مهمات جنگی
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
warlike preparations تدارکات جنگی
man of war ناو جنگی
jetty استحکامات جنگی
jetties استحکامات جنگی
martel de fer چکش جنگی
munitions of war مهمات جنگی
sloop of war کرجی جنگی
war reserves ذخایر جنگی
war plan نقشه جنگی
warfare economy اقتصاد جنگی
war vessel کشتی جنگی
war strenght استعداد جنگی
war state دولت جنگی
tactical aircraft هواپیمای جنگی
tactical intelligence اطلاعات جنگی
tactical march حرکت جنگی
tactical missile موشک جنگی
war ship کشتی جنگی
war crime جنایات جنگی
war crimes جنایات جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com