Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
string
یک سری پیام که از یک ایستگاه به ایستگاه دیگرارسال میشود
Other Matches
imethod
روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relateral tell
مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
primary
وضعیت این ایستگاه موقت است و از یک ایستگاه به دیگری ارسال میکند
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
aeronautical station
ایستگاه ناوبری هوایی ایستگاه خدمات هوانوردی
transponder
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
air station
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
all weather air station
ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
agent
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agents
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
sited
ایستگاه
site
ایستگاه
stations
ایستگاه
sites
ایستگاه
stand
ایستگاه
stationed
ایستگاه
station
ایستگاه
station house
ایستگاه کلانتری
stationmasters
رئیس ایستگاه
fuelling station
ایستگاه سوختگیری
master station
ایستگاه اصلی
police stations
ایستگاه پلیس
station master
رئیس ایستگاه
terminuses
ایستگاه نهایی
master station
شاه ایستگاه
stopped
ایستگاه نقطه
space platform
ایستگاه فضایی
terminus
ایستگاه نهایی
control station
ایستگاه کنترل
tracking station
ایستگاه ردیابی
loading station
ایستگاه بارگیری
slave station
ایستگاه فرعی
police station
ایستگاه پلیس
known datum point
ایستگاه معلوم
forward station
ایستگاه جلو
ambulance station
ایستگاه امبولانس
control cubicle
ایستگاه فرمان
stationmaster
رئیس ایستگاه
orienting station
ایستگاه توجیه
broadcasting station
ایستگاه رادیو
traverse station
ایستگاه پیمایش
broadcast station
ایستگاه فرستنده
space stations
ایستگاه فضایی
tracking stations
ایستگاه ردیابی
space station
ایستگاه فضایی
upper terminal
ایستگاه کوهستانی
bus stops
ایستگاه اتوبوس
base end station
ایستگاه عقب
enquiry station
ایستگاه پرس و جو
bus stop
ایستگاه اتوبوس
wayside
ایستگاه فرعی
tide station
ایستگاه جزر و مد
weather stations
ایستگاه هواشناسی
stop
ایستگاه نقطه
substation
ایستگاه فرعی
stopping
ایستگاه نقطه
substation
خرده ایستگاه
stops
ایستگاه نقطه
exposure station
ایستگاه هوایی
cabstand
ایستگاه درشکه
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
bus terminal
ایستگاه اتوبوس
Where is the station?
ایستگاه کجاست؟
railway station
ایستگاه قطار
bus bay
ایستگاه اتوبوس
weather station
ایستگاه هواشناسی
wireless station
ایستگاه بی سیم
remote station
ایستگاه دوردست
coast station
ایستگاه ساحلی
climatological station
ایستگاه هواشناسی
power station
ایستگاه مولدنیرو
power stations
ایستگاه مولدنیرو
client
ایستگاه پردازشگر
clients
ایستگاه پردازشگر
stand
بساط ایستگاه
reading station
ایستگاه خواندن
workstation
ایستگاه کاری
height of site
ارتفاع ایستگاه
ground position
ایستگاه زمینی
relay station
ایستگاه واسطه
relay station
ایستگاه رله
air way station
ایستگاه کنترل
workstations
ایستگاه کاری
stop
متوقف کردن ایستگاه
stations
ایستگاه اتوبوس وغیره
stopped
متوقف کردن ایستگاه
pr etrol filling station
ایستگاه پمپ بنزین
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
exposure station
ایستگاه عکاسی هوایی
lay-bys
جایگاه ایست ایستگاه
lay-by
جایگاه ایست ایستگاه
station house
ایستگاه راه اهن
lay by
جایگاه ایست ایستگاه
railway station
ایستگاه راه اهن
alert station
ایستگاه اماده باش
stopping
متوقف کردن ایستگاه
stops
متوقف کردن ایستگاه
broadcasting station
ایستگاه رادیویی فرستنده
meteorological datum plane
ایستگاه مبنای هواسنجی
triangulation station
ایستگاه مثلث بندی
trig point
ایستگاه مثلث بندی
net control
ایستگاه کنترل شبکه
base line end station
ایستگاه انتهایی خط مبنا
fire stations
ایستگاه اتش نشانی
remote station
ایستگاه دور دست
astronomic station
ایستگاه دیدبانی نجومی
clearing station
ایستگاه تخلیه بیماران
rawinsonde
ایستگاه راوین سوند
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
high power radio station
ایستگاه رادیویی بزرگ
How many stops are there to ... ?
چند ایستگاه تا ... هست؟
remote station
ایستگاه راه دور
weather station
ایستگاه هوا شناسی
weather stations
ایستگاه هوا شناسی
fire station
ایستگاه اتش نشانی
firehouse
ایستگاه اتش نشانی
pumping station
ایستگاه تلمبه زنی
alert station
ایستگاه اعلام خطر
cleaning station
ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
way station
ایستگاه رله مخابراتی
professional workstation
ایستگاه کار حرفهای
stationed
ایستگاه اتوبوس وغیره
courier transfer station
ایستگاه تعویض پیک
radio call sign
معرف ایستگاه رادیویی
station
ایستگاه اتوبوس وغیره
Is the next station ... ?
آیا ایستگاه بعدی ... است؟
radio range station
ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
forward air control post
ایستگاه کنترل هوایی جلو
consolidating station
ایستگاه تکمیل کننده بار
We rushed ( hurried ) back to the train station.
با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
client based application
برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
To the railway station
به طرف ایستگاه راه آهن
Where's the railway station?
ایستگاه راه آهن کجاست؟
Where is the nearest underground station?
نزدیکترین ایستگاه مترو کجاست؟
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
station bar
رستوران ایستگاه راه آهن
track
[American E]
سکوی ایستگاه راه آهن
platform
سکوی ایستگاه راه آهن
relays
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relays
ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relayed
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
International Space Station
[ISS]
ایستگاه فضایی بین المللی
relay
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relay
ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
uplink
خط ارسال از ایستگاه زمینی به ماهواره
relayed
ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
transit station
ایستگاه عبوری راه اهن
high frequency radio station
ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
serivce station
ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
service stations
ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
service station
ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
station log
دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
depots
ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
to pull out
از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
secondary
وضعیت موقت ایستگاه دریافت داده
in the centre near the railway station
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
stuck beacon
ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
outstation
ایستگاه خارج از شهر ایستگاههای حومه
depot
ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
screening elevation
زاویه تراز مانع ایستگاه رادار
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
homing station
ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
station
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
reference station
ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
way station
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
radial
شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
stationed
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
I want to get off at St. Paul's.
من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
stations
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
radials
شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
Take me to the main railway station!
مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.
gauging station
ایستگاه اندازه گیری سرعت وعمق اب در کانال یا رودخانه
r method
روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
multifunction
ایستگاه کاری که چندین کار می توانند انجام شوند
concentrator
گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
remote
ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
freddie
اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
accomodation train
راه آهنی که در ایستگاه های مختلف توقف میکند
remotest
ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remoter
ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
access control
بایت اولیه Token که حق دستیابی ایستگاه را به شبکه نشان میدهد
diskless workstation
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
broadcasts
تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
broadcast
تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
combining
ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
combines
ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
combine
ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
codress
نوعی پیام که کلیه متن ان فقط به رمز ارسال میشود گیرندگان رمزی پیام باادرس رمزی
Which bus do I take to Victoria Station?
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
communicating word processor
پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
homing adaptor
تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com