English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He had a cigar between his lips . یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
Other Matches
chain-smoked سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smokes سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoking سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoke سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
corners گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
acute angle گوشه تیز گوشه تند
eremitic گوشه نشینانه گوشه گیر
incurved تو گذاشته
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
new laid تازه گذاشته
of ripe years پابسن گذاشته
new-laid تازه گذاشته
included تو گذاشته تو مانده
in pawn گرو گذاشته
stay behind نیروی جا گذاشته شده
I am wearing my hat at an angle . کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
on sale در معرض فروش گذاشته شده
quartus چهارمی شخص گذاشته وبارقم
I have pledged ( staked ) my reputation on it . شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
He is through ( done ) with politics . سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
specific devise زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
cigarette سیگار
cigar سیگار
fags سیگار
stub ته سیگار
stubbed ته سیگار
stubbing ته سیگار
cigarettes سیگار
fag سیگار
cigars سیگار
stubs ته سیگار
stumping ته سیگار
butted ته سیگار
butts ته سیگار
butt ته سیگار
stump ته سیگار
stumped ته سیگار
stumps ته سیگار
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
chain-smokes پی در پی سیگار کشیدن
cigar shaped دوسرتیزچون سیگار
filter tips فیلتر سیگار
filter tips سیگار فیلتردار
cigar holder چوب سیگار
cigarette paper کاغذ سیگار
chain-smoke پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoked پی در پی سیگار کشیدن
filter tip سیگار فیلتردار
filter tip فیلتر سیگار
chain-smoking پی در پی سیگار کشیدن
cigar سیگار برگ
manil سیگار مانیلا
cigar case قوطی سیگار
cigars سیگار برگ
a carton of cigarettes یک کارتن سیگار
gingall یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
lipping قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
snip ادم احمق ته سیگار
snipping ادم احمق ته سیگار
snipped ادم احمق ته سیگار
cheroots نوعی سیگار برگ
cheroot نوعی سیگار برگ
woodbind سیگار برگ ارزان
woodbine سیگار برگ ارزان
filter-tipped سیگار دارای فیلتر
filter tipped سیگار دارای فیلتر
I have cigar من یک سیگار برگ دارم.
dog cart یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
fly speck گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
smoking room اتاق ویژه سیگار کشیدن
He is a chain smoker. پشت سرهم سیگار می کشد
smoking carriage واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست
smoking car واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
music stands میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
stogie سیگار برگ باریک وگران قیمت
stogy سیگار برگ باریک وگران قیمت
anchor block بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
slush funds بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
ostensorium فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
to go out خاموش شدن [شمع یا چراغ یا آتش یا سیگار]
humidor صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
May I offer you a cigarette? اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
monstrance فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
ostensory فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmark عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
hallmarks عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
foot block قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
to quit something cold turkey چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
liquidity perference جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
persiennes یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
Smoking makes you ill and it is also expensive. سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
net ball یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
mortgage property مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
fallow بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
triquetrous سه گوشه
cantle گوشه
agonic بی گوشه
in the corner در گوشه
three cornered سه گوشه
trigonic سه گوشه
ears گوشه
ear گوشه
coign گوشه
coin=quoin گوشه
hexangular شش گوشه
hesagonal شش گوشه
pointedness گوشه
lobe گوشه
figuration گوشه
nonagon 9 گوشه
quoin گوشه
sexangle شش گوشه شش بر
cornerwise از گوشه
cornerways از گوشه
nook گوشه
quipped گوشه
quipping گوشه
angles گوشه
lobes گوشه
corner گوشه
cornering گوشه
polygon بس گوشه
angle گوشه
polygons بس گوشه
hexagons شش گوشه
hexagon شش گوشه
quips گوشه
recess گوشه
corners گوشه
recesses گوشه
quip گوشه
cornerstone سنگ گوشه
hermitage گوشه عزلت
To drop a hint . to insinuate . گوشه زدن
cornerstones سنگ گوشه
lateen rig بادبان 3 گوشه
eremitical گوشه گیر
ivory tower گوشه خلوت
figurate گوشه دار
seclusion گوشه نشینی
hendecagon یازده گوشه
heptangular هفت گوشه
goniometer گوشه پیما
goniometer گوشه سنج
corners گوشه زمین
withdrawal گوشه گیری
hermitess زن گوشه نشین
ivory towers گوشه خلوت
fillet weld جوش گوشه
cornering گوشه زمین
leeringly از گوشه چشم
heptagonal هفت گوشه
polygonal بسیار گوشه
quadrangular چهار گوشه
jests طعنه گوشه
rectangles راست گوشه
quinquangular پنج گوشه
jest طعنه گوشه
reclvsion گوشه نشینی
pungent گوشه دار
right angled راست گوشه
right angled parallelogram راست گوشه
withdrawals گوشه گیری
triconered دارای سه گوشه
sequestered life گوشه نشینی
triangle of forces سه گوشه نیروها
tetragon چهار گوشه
rectangle راست گوشه
snook گوشه وکنایه
polygon of forces بس گوشه نیروها
pointy گوشه دار
solitudinarian گوشه نشین
angled گوشه دار
multangular بسیار گوشه
square گوشه دار
point گوشه دارکردن
obtuse angle گوشه باز
octangle هشت گوشه
octangular هشت گوشه
squared گوشه دار
squares گوشه دار
orthogonal راست گوشه
squaring گوشه دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com