Dictiornary-Farsi | یک مرکز کاملا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
Full phrase not found.

Full phrase Google translation result





Search result with all words

hot site	یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
Other Matches

medical assemblage	مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central	مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal	با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center	مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark	علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter	در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center	مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center	مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central	مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
in full	کاملا
in its entirety	کاملا
partitur	کاملا
intoto	کاملا
jam-packed	کاملا پر
all around	کاملا
de-	کاملا
spankings	کاملا
whole hog	کاملا
absolutely dry	کاملا
spanking	کاملا
absolutely	کاملا"
stone deaf	کاملا کر
entirely	کاملا
egregiously	کاملا
open-and-shut	کاملا
open and shut	کاملا
totally	کاملا
sopping	کاملا
thoroughly	کاملا"
thru	کاملا
hand and foot	کاملا
teetotally	کاملا
smacks	کاملا
smack	کاملا
brand new	کاملا نو
partitura	کاملا
root and branch	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
wholly	کاملا
richly	کاملا"
quite	کاملا
altogether	کاملا
sound	کاملا
sounded	کاملا
soundest	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
fully	کاملا
replete	کاملا پر
to a t	کاملا
scot ant lot	کاملا
well <adv.>	کاملا
to a turn	کاملا
to perfection	کاملا
to the full	کاملا
to the quick	کاملا
sounds	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
utterly	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
completely <adv.>	کاملا
exactly	کاملا
perfectly	کاملا"
smacked	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
purely	کاملا"
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
outrightly	کاملا بیدرنگ
close-up	کاملا افراشته
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
outright	کاملا بیدرنگ
wide awake	کاملا بیدار
wide-awake	کاملا بیدار
close-ups	کاملا افراشته
close up	کاملا افراشته
air dry	کاملا خشک
due	درست کاملا"
armed to the teeth	کاملا` مسلح
absolute dry	کاملا" خشک
broad a wake	کاملا بیدار
kaput	کاملا شک ست خورده
identical	کاملا" برابر
dead even	کاملا مساوی
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
point device	کاملا راست
down to the ground	ازهرحیث کاملا
span new	کاملا تازه
fully automatic	کاملا" خودکار
evolute	کاملا روییده
bang on	کاملا درستوصحیح
full duplex	کاملا" دو رشتهای
fitting allowance	کاملا" اندازه
four-square	کاملا مربع
perfectly elastic	کاملا با کشش
for all the world like	کاملا` شبیه
full blown	کاملا افراشته
full duplex	کاملا دو رشتهای
stone broke	کاملا ورشکست
inextenso	کاملا بلند
dead center <idiom>	کاملا وسط
chock-a-block	کاملا کشیده
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
zonked	کاملا خسته
stone blind	کاملا کور
heavily armed	کاملا مسلح
chock-a-block	کاملا افراشته
wear out	کاملا خسته کردن
rout	کاملا شکست دادن
utters	باعلی درجه کاملا
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
routs	کاملا شکست دادن
routed	کاملا شکست دادن
absorb	کاملا فرو بردن
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
utter	باعلی درجه کاملا
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
through	از اغاز تا انتها کاملا
to wreck	کاملا خراب کردن
smashup	کاملا خرد شده
widest	پرت کاملا باز
engrossed	کاملا اشغال شده
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
wider	پرت کاملا باز
well-done steak	استیک کاملا پخته
wide	پرت کاملا باز
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
uttered	باعلی درجه کاملا
he is the very moral	کاملا مانند است به
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfects	کاملا درست و بدون غلط
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
you are the p of your father	شما کاملا` به پدر خود شبیه هستید
well done [fully cooked] <adj.>	کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]