Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
She is a perfect wife .	یک همسر کامل است
Other Matches
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
spouse	همسر
spouses	همسر
partner	همسر
partnered	همسر
fere	همسر
partnering	همسر
partners	همسر
mate	همسر
associated	همسر
consorting	همسر
consorts	همسر
associate	همسر
consorted	همسر
consort	همسر
wife	همسر
associates	همسر
mates	همسر
mated	همسر
associating	همسر
ambassadress	همسر سفیر
partners	انباز همسر
Crown Princesses	همسر ولیعهد
Crown Princess	همسر ولیعهد
monogamy	داشتن یک همسر
partnered	انباز همسر
monandry	یک همسر گزینی
monogamous	دارای یک همسر
desertion	ترک همسر
conjoin	همسر زوج
spouses	همسر کردن
spouse	همسر کردن
partnering	انباز همسر
partner	انباز همسر
matches	لنگه همسر
prince consort	همسر شاهزاده
helpmate	دمساز همسر
match	لنگه همسر
baronesses	همسر بارون
baroness	همسر بارون
archduchess	همسر دوک اعظم
mongamist	طرفدار داشتن یک همسر
assorted	همه فن حریف همسر
She has been a good wife to him.	همسر خوبی برایش بوده
monogamist	مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower	قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
to be a fifth wheel [to be in the way]	آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
polygamy	چند همسری چند همسر گزینی
pin money	وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
unabridged	کامل
unmitigated	کامل
entire	کامل
perfected	کامل
absolute	کامل
full fledged	کامل
perfect	کامل
total	کامل
totaled	کامل
totaling	کامل
totalled	کامل
totalling	کامل
absolutes	کامل
full-fledged	کامل
totals	کامل
exacts	کامل
exacted	کامل
semibreves	نت کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
perfects	کامل
self-contained	کامل
unqualified	کامل
fullest	کامل
exact	کامل
perfecting	کامل
wall-to-wall	کامل
full	کامل
main	کامل
completed	کامل
empennage	دم کامل
echaustive	کامل
starkly	کامل
in a entireness of state	کامل
large	کامل
larger	کامل
largest	کامل
saturation	کامل
complete	کامل
completes	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
starkest	کامل
searching	کامل
starker	کامل
stark	کامل
of ripe years	کامل
completing	کامل
full blown	تمام کامل
perfect score	امتیاز کامل
full bodied money	پول کامل
perfect information	اطلاعات کامل
full command	کنترل کامل
full command	اداره کامل
perfect tense	ماضی کامل
present perfect tense	ماضی کامل
full step	گام کامل
hotter	امادگی کامل
strict profile	نیمرخ کامل
total charge	بارگذاری کامل
finish	کامل کردن
finishes	کامل کردن
perfect liquid	نقدینه کامل
through rate	نرخ کامل
thoro	کامل تمام
perfect market	بازار کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
perfect radiator	تابنده کامل
the fullness of time	زمان کامل
full employment	اشتغال کامل
full speed	سرعت کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
full mobilization	بسیج کامل
integer	عدد کامل
full production	تولید کامل
full step	یک قدم کامل
prompt radiation	تشعشع کامل
elaborately	بطور کامل
pure competition	رقابت کامل
full frame	قاب کامل
full section	برش کامل
prepotency	قدرت کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
perquisition	جستجوی کامل
pervestigation	جستجوی کامل
plenarily	بطور کامل
integers	عدد کامل
prepotence	قدرت کامل
star program	برنامه کامل
payment in full	پرداخت کامل
overall safety	ایمنی کامل
orbicular	مدور کامل
complementary color	رنگ کامل
complete ditch	گود کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete graph	گراف کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete sound	فشنگ کامل
perfect competition	رقابت کامل
complete substitution	جانشین کامل
completely specified	با تعیین کامل
clamped	بست کامل
clamping	بست کامل
amain	باسرعت کامل
partitura	قطعه کامل
almightiness	قدرت کامل
partitur	قطعه کامل
all in price	بهای کامل
pappus	حقه کامل گل
blackbody	تابشگر کامل
perfect fluid	سیال کامل
hohlraum	تابشگر کامل
clamps	بست کامل
completeness check	تطبیق کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
conversance	اگاهی کامل
absolutes	کامل قطعی
hunky dory	بارضایت کامل
absolute	کامل قطعی
fixed round	فشنگ کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
flying colors	توفیق کامل
hip and thigh	بطور کامل
foud royant a	سکته کامل
clamp	بست کامل
full annealing	بازپخت کامل
full annealing	کامل گداختن
ideal dielectric	عایق کامل
ideal radiator	تابشگر کامل
hottest	امادگی کامل
conversance	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversancy	اشنایی کامل
total system	سیستم کامل
mature system	سیستم کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
low tide or water	جزر کامل
full word	کلمه کامل
hot	امادگی کامل
empery	سلطه کامل
perfect gas	گاز کامل
intact	سالم کامل
U-turn	دور کامل
U-turns	دور کامل

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com