Dictiornary-Farsi | A solution suddenly proffered itself. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 80 (1 milliseconds)

English	Persian
A solution suddenly proffered itself.	ناگهان راه حلی به نظر رسید.


Other Matches

proffered	تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered	تقدیم پیشنهاد کردن
proffered	عرضه
proffered	پیشنهاد
Many explanations were proffered.	توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
suddenly	بطور ناگهانی
suddenly	ناگهان ناگاه
to [suddenly] rouse somebody from slumber	کسی را از چرت پراندن
The doctors cannot understand why I am suddenly so well again.	پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
Suddenly , I felt hot.	ناگهان گرمم شد
Suddenly he showed up (emerged).	ناگهان سروکله اش پیداشد
Suddenly I was tongue-tied(speechless).	ناگهان زبانم بند آمد
cn solution	محلول گاز اشک اور
cn solution	گازاشک اور مایع
solution	حل
solution	پاسخ یک مشکل
solution	چاره سازی
solution	شولش
solution	حل محلول
solution	راه حل
solution	تادیه تسویه
solution	محلول
solution	انحلال
solution polymerization	بسپارش محلولی
solution of continuity	گسیختگی
solution of a problem	حل یک مسئله
solid solution	کریستال مخلوط
soap solution	اب صابون
soap solution	محلول صابون
soild solution	محلول جامد
solid solution	محلول جامد
solution to a problem	راه حل یک مسئله
standard solution	محلول استاندارد
[procedure of] solution	راه حل
solution [process]	راه حل
unique solution	راه حل یگانه
unique solution	جواب منحصر بفرد
unique solution	راه حل منحصر بفرد
supersaturated solution	محلول ابر سیر شده
stock solution	محلول ذخیره
shellac solution	لاک الکل
saturated solution	محلول سیر شده
endothermic solution	انحلال گرماگیر
solution gas	گاز حل شده
soda solution	محلول جوش شیرین
danc solution	نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
cutting solution	محلول برش
corner solution	راه حل گوشهای
caustic solution	محلول سوزاور
buffer solution	محلول بافر
benedict's solution	محلول بندیکت
battery solution	محلول باتری
solution of battery	الکترولیت باتری
approximate solution	حل تقریبی
antifreezing solution	محلول ضد یخ
antifreezing solution	ضد یخ
alkaline solution	محلول قلیایی
exact solution	حل دقیق
exothermic solution	انحلال گرماده
fehling solution	محصول فهلینگ
optimal solution	راه حل مطلوب
optimal solution	راه حل بهینه
normal solution	محلول نرمال
metastable solution	محلول شبه پایدار
iterative solution	راه حل تکراری
supersaturated solution	محلول فوق سیر شده
acid solution	محلول اسید
heat of solution	گرمای انحلال
graph solution	حل ترسیمی
ideal solution	محلول ایده ال
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
differential heat of solution	گرمای انحلال تفاضلی
We must find a basic solution.	باید یک فکر اساسی کرد
molar heat of solution	گرمای مولی انحلال
integral heat of solution	گرمای کل انحلال
solution heat treatment	عملیات حرارتی محلول
total heat of solution	گرمای کل انحلال
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution .	به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم

A solution suddenly proffered itself.

ناگهان راه حلی به نظر رسید.