Dictiornary-Farsi | As part of my training, I spent a year abroad. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
As part of my training, I spent a year abroad.	درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.


Other Matches

They live abroad for the greater part of the year.	آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
spent	خسته
spent	نیروی خود را ازدست داده
spent	خرج شده
spent	بی رمق
spent	رها شده کم زور
spent	از پا درامده کوفته
his money was p spent	یک قسمت ازپولش خرج شد
money well spent <idiom>	پولی که هدر نرفته
spent fuel port	قسمتسوختمصرفشده
spent fuel storage bay	صفحهذخیرهسوختمصرفشده
All the year round. Yes in year out .	سالی دوازده ماه ( هر سال )
tenant from year to year	مستاجر یک ساله
year to year fluctuation	نوسانات سالیانه
to be all abroad	بکلی دراشتباه بودن
abroad	گسترش یافته
abroad	پهن
to be all abroad	گیج شدن
get abroad	منتشر شدن
abroad	خارج
to be all abroad	متحیرماندن
get abroad	پهن شدن
abroad	وسیع
abroad	خارج از کشور
abroad	بیگانه
to go abroad	به خارج [از کشور] رفتن
to go abroad	سفرکردن
abroad	بیرون
to be all abroad	ازمرحله پرت بودن
abroad	ممالک بیگانه
to bruit abroad	انتشار دادن
at home and abroad	در داخله و خارجه
to bruit abroad	شایع کردن
at home and abroad	در درون و بیرون کشور
at home and abroad	در سفر و حضر
My brother has gone abroad.	برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
publish abroad	در همه جا شهرت دادن
residing abroad	مقیم خارجه
to publish abroad	در همه جا شهرت دادن
not valid abroad	در خارج [از کشور] معتبر نیست
at home and abroad	در داخل و خارج [از کشور]
internally or abroad	در داخل و خارج [از کشور]
citizen abroad	شهروند مقیم خارج
visitors from abroad	بازدید کنندگان خارجی
reactions from abroad	واکنش مردم در کشورهای خارجی
I am very much opposed to your going abroad.	با رفتن شما بخارج سخت مخالفم
To import goods [from abroad]	کالا از خارج وارد کردن
net factor income from abroad	خالص درآمد عوامل از خارج
training	پرورش
training	آموزش عملی
training	اموزش
training	تعلیم
training	اموزش دادن
training	کاراموزی
training	تعلیم و تمرین
training	ورزش کاراموزی
character training	پرورش منش
circuit training	انجام تمرینهای مختلف ورنه برداری
circuit training	تمرین دایرهای
training suit	لباسورزشی
bowel training	اموزش دفع
military training	تعلیم نظامی
potty-training	تعلیمدادنبچهبهرفتنبهدستشوئیوکنترلادرارومدفوع
training set	ستلباسبچهگانه
on the job training	اموزش ضمن کار
on-the-job training	آموزش ضمن خدمت
omission training	حذف اموزی
avoidancae training	اجتناب اموزی
basic training	تعلیمات ابتدایی
basic training	اموزش مقدماتی
training locations	مکانهای آموزشی
concurrent training	اموزش همزمان
deputy for training	معاونت اموزشی
sensitivity training	حساسیت اموزی
personnel training	اموزش کارکنان
preservice training	کاراموزی پیش از خدمت
training wall	دیواره راهنما
in serving training	اموزش ضمن خدمت
manual training	دوره اموزش هنرهای دستی
reward training	اموزش با پاداش
in house training	برنامهای برای اموزش افراددر سازمانی که در ان کارمی کنند
integrated training	اموزش توام
escape training	گریزاموزی
training camp	اردوی امادگی
training center	مرکز اموزش
job training	اموزش شغلی
to undergo training	در یک دوره آموزشی شرکت کردن
training table	میز ناهارخوری در اردو
scout training	پیشاهنگی
military training	اموزش نظامی
reconditioning training	اموزش تجدید مهارت اموزش توجیهی
training publication	مدارک اموزشی
training aid	وسیله کمک اموزشی
toilet training	اموزش اداب توالت رفتن
training time	زمان تمرین
training track	مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
unit training	اموزش یکانی
unit training	اموزش یکان
voluntary training	اموزش داوطلبانه
weight training	بدن سازی
training school	کاراموزگاه
toilet-training	از قنداق درآوردن
training bill	برنامه اموزشی
training circular	نشریه اموزش
training cycle	سیکل اموزشی
training publication	نشریات اموزشی
training program	برنامه اموزش
training manual	راهنمای اموزشی
training gear	گردونه در سمت
training facilities	تاسیسات اموزشی
training facilities	محلهای اموزشی
training school	اموزشگاه حرفهای
training distance	مسافت تمرین
training ship	کشتی اموزشی
training cycle	مرحله اموزش
transfer of training	انتقال اموزش
teacher training	تربیت معلم
annual training	اموزش سالیانه
armory training	اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
assertive training	جرات اموزی
training college	دانشسرا
rehabilitation training center	مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
advanced individual training	اموزش تکمیلی انفرادی
advance individual training	آموزش تکمیلی انفرادی
advanced unit training	اموزش تکمیلی واحد اموزش تکمیلی یکان
graphic training aid	چارت اموزشی
graphic training aid	پوسترهای اموزشی
graphical training aids	چارت اموزشی
graphical training aids	چارت
disciplinary training center	مرکز اموزش زندانیان نظامی
basic unit training	اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
army training program	برنامه اموزش نیروی زمینی
athletic training room	اطاق پزشکی- ورزشی
army training program	برنامه اموزش نظامی
army training test	راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
basic combat training	اموزش رزم مقدماتی
active duty for training	اموزش زیر پرچم
disciplinary training center	دارالتادیب
mobile training team	تیم اموزشی سیار
sensitivity training group	گروه حساسیت اموزی
code training set	دستگاه اموزش مرس
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
army training and evaluation program	برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
Training makes the memory absorb more.	آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
year by year	همه ساله
next year	سال دیگر
year by year	سال بسال
within a year	در عرض یک سال
New Year	سال نو
last year	پارسال
in the year one	در زمان بسیار پیش
off year	سال کسادی
in the year	در سال 3491
year in year out	سال دوازده ماه
year in year out	همیشه
off year	سال کم محصول
next year	سال بعد
last year	سال گذشته
off year	سال کم فعالیت
year	سال نجومی
year	سنه
f.year old	پنج ساله
each year	هرسال
year	سال
d. year	سال میلادی مسیحی
in the a. year of	درسال فرخنده فال
New Year	سال جدید
in the a. year of	درسال خجسته
the f.of the year	برگ ریزان
Regular training strengthens the heart and lungs.	ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
year and day	یک سال و یک روز
sidreal year	سال نجومی
work year	سال کاری
During (in)the current year.	درسال جاری
year book	سالنامه
year and day	مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
the year past	سال گذشته
sluggish year	سال رکود
New Year's Eve	شب ژانویه
New Year's Eve	شب سال نو
Christmas comes but once a year. <proverb>	جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
year-round	در تمام مدت سال
year-long	یک ساله
tax year	مالیات سالانه
sothic year	سال خورشیدی مصری
solar year	سال شمسی
solar year	سال خورشیدی
sluggish year	سال کسادی
year-round	همه ی سال
school year	سال تحصیلی
year-end	سالپایانی
tropical year	سال اعتدالی
tropical year	سال استوایی
year-end	سال پایان
year-end	پایان سال
rainy year	آبسال
sabbatical year	در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
In the year 2000…	درسال 2000...
year-end	وابسته به پایان سال