Dictiornary-Farsi | At the beginning of the month (year). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 190 (10 milliseconds)

English	Persian
At the beginning of the month (year).	سر ماه ( سال )
At the beginning of the month (year).	سرش ؟ بسنگ خورد


Other Matches

beginning of the month	اول ماه
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
tenant from year to year	مستاجر یک ساله
All the year round. Yes in year out .	سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation	نوسانات سالیانه
at the very beginning	از همان اولش
at [in] the beginning	در آغاز [درابتدا ]
from the beginning	از اول
in the beginning	درابتدا
in the beginning	دراغاز
This is only the beginning.	این تازه اول کتاب است
beginning	اغاز
beginning	ابتدا
beginning	شروع
beginning	حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
beginning	نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
beginning	بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
beginning	قسمت اول
the f. of the month	غره ماه
this da y month	یک ماه دیگر از امروز
a month before <adv.>	یک ماه قبلش
month	ماه قمری برج
a month	یک ماه
month	ماه شمسی
It is almost ( nearly ) a month since …	نزدیک یکماه است که ...
the f. of the month	اول ماه
the f.month	ماه روزه
month	ماه
She is beginning to lose her looks .	قیافه اش را دارد از دست می دهد
From beginning to end. From first to last .	از اول تا آخر
eternity without beginning	ازل
pasteternity beginning	ازل
beginning of negotiations	شروع مذاکره
beginning of message	شروع پیام
from beginning to end	ازابتداتا انجام
from beginning to end	ازاول تا اخر
beginning of message	شروع پیغام
the intercalary month	ماهی است درتقویم بنی اسرائیل که درهرروزه نوزده ...خورشیدی
on credit month's	وام با وعده ..... ماهه
solar month	ماه خورشیدی
the intercalary month	ماه اضافی
A one-month notice.	اطلاع قبلی یک ماهه
month's mind	تمایل
month's mind	ایین مذهبی بیاد بود کسیکه درگذشته در روز سی ام مردنش
the fasting month	شهر صیام
lunar month	month synodical
lunar month	ماه هلالی ,priod synodic lunation :syn
lunar month	ماه قمری
the fasting month	ماه روزه
synodical month	month lunar
On this holy month.	دراین روز مبارک
In which month were you born ?	چه ماهی متولد شده یی ؟
I will be staying a month	من میخواهم یک ماه بمانم.
In this holy month.	دراین ماه مبارک
three-month period	سه ماه
fence month	ماه قرق
For a period of one month.	به مدت یک ما ؟
three-month period	دوره سه ماهه
fence month	ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
I am beginning to realize ( understand ) .	کم کم دارم متوجه می شوم
It marked the beginning of a war.	این آغاز جنگ بود.
The child is beginning to talk.	بچه دارد زبان باز می کند
I'm beginning to get scared [hungry] .	آهسته آهسته به ترس می افتم [گرسنه می شوم] .
beginning of tape marker	علامتی که نقطه شروع ضبط اطلاعات را بر روی نوارنشان میدهد
I shall be back this day month .	درست یک ماه دیگه برمی گردم
Solar ( lunar ) month .	ماه شمسی ( قمری )
My earnings come to around 5ooo Tomans per month.	درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
My rent is 2000 tomanas per month.	اجاره خانه ام ماهی 2000 تومان است
My salary doesnt last me to the end of the month.	حقوقم به آخر ماه نمی رسد
the f.of the year	برگ ریزان
year in year out	همیشه
within a year	در عرض یک سال
year in year out	سال دوازده ماه
year by year	سال بسال
off year	سال کم فعالیت
year by year	همه ساله
d. year	سال میلادی مسیحی
last year	سال گذشته
last year	پارسال
in the a. year of	درسال خجسته
in the year one	در زمان بسیار پیش
in the year	در سال 3491
in the a. year of	درسال فرخنده فال
year	سال
year	سنه
year	سال نجومی
f.year old	پنج ساله
each year	هرسال
New Year	سال جدید
off year	سال کم محصول
next year	سال بعد
New Year	سال نو
next year	سال دیگر
off year	سال کسادی
dear year	سال گرانی
fiscal year	دوره مالی
fiscal year	سال مالی سال جاری
fiscal year	سال مالی
New Year's Day	روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
academic year	سال دانشگاهی
civil year	سال عرفی
callendar year	سال جاری
callendar year	سال
intercalary year	سال کبیسه
calender year	سال کامل تقویم یک سال
calender year	سال تقویمی
calendar year	سال تقویمی
year-round <idiom>	همه ساله
all the year round	در تمامی یا سرتاسر سال
academic year	سال تحصیلی
financial year	سال مالی
light-year	سال نوری
theater of the year	تئاتر سال
quarter [year]	سه ماه
leap year	سال کبیسه
quarter [year]	دوره سه ماهه
year of age	سال عمر
from (since) the year one [American E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
with each passing year	با گذشت هر سال
By the end of the year	تا آخر سال
Christmas comes but once a year. <proverb>	جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
light year	سال نوری
the year in question	سالی که مورد بحث است
She shot up last year .	پارسال یکدفعه قد کشید
rainy year	آبسال
leave year	سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
leave year	سال خدمتی
last year's produce	محصول پارسال
the year past	سال گذشته
tropical year	سال اعتدالی
vintage year	سال وفور محصول انگور
vintage year	سال پرنعمت
water year	سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
wet year	سال پر اب
wet year	سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
work year	سال کاری
year and day	مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
lunar year	سال قمری
natural year	سال طبیعی
sabbatic year	مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year	در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sabbatical year	مرخصی هر هفت سال یکبار
school year	سال تحصیلی
sidreal year	سال نجومی
sluggish year	سال رکود
sluggish year	سال کسادی
solar year	سال خورشیدی
solar year	سال شمسی
sothic year	سال خورشیدی مصری
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
year and day	یک سال و یک روز
year book	سالنامه
year-end	سالپایانی
year-long	یک سال
year-long	به مدت یک سال
i wish you a happy new year	سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
year-long	یک ساله
year-round	در تمام مدت سال
year-round	همه ی سال
tax year	مالیات سالانه
During (in)the current year.	درسال جاری
tropical year	سال استوایی
he was born in the year	درسال 00000زائیده یامتولدشد
year-end	سال پایان
year-end	پایان سال
dry year	خشک سال
it was sold at 0 year's p	بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
New Year's Eve	شب سال نو
dry year	سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
New Year's Eve	شب ژانویه
year-end	وابسته به پایان سال
dry year	خشکسال
In the year 2000…	درسال 2000...
early in the year	دراوایل سال
i wish you a happy new year	سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
from (since) the year dot [British E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
The consumption of suger has gone up this year .	مصرف شکرامسال با لارفته است
apparent solar year	سال شمسی
ten year device	وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
apparent solar year	سال فاهری شمسی
The subsidy will be phased out next year.	یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
platonic cycle or year	مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
to say so long to the end of the year	با سال پیش خداحافظی کردن
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad.	درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year.	آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن