Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Call an ambulance quickly.
فورا یک آمبولانس خبر کنید.
Other Matches
Call a doctor quickly.
فورا پزشک خبر کنید.
quickly
بدون مصرف زمان زیادی
quickly
بسرعت
quickly
تند
Come as quickly as possible.
تا آنجا که می شود زود بیا
Go and come back soon (quickly).
برو وزود برگرد
ambulance
امبولانس
ambulance
بوسیله امبولانس حمل کردن امبولانس
ambulance
بیمارستان سیار
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
motor ambulance
امبولانس
air ambulance
امبولانس هوایی
accident ambulance
اتومبیل اضطراری برای حوادث
air ambulance
هواپیمای امبولانس
ambulance car
ماشین تصادفات
ambulance car
امبولانس
ambulance station
ایستگاه امبولانس
flying ambulance
گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
accident ambulance
آمبولانس
Impress on (instruct) her to return quickly . urge her to come back soon .
به اوبسپارید که زود مراجعت کند
ambulance control post
پست یا پاسگاه کنترل امبولانسها
ambulance basic relay post
پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
کذایی
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
باصطلاح
call on
<idiom>
صدا زدن کسی
call on
<idiom>
سرزدن به کسی
call off
<idiom>
کنسل کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call off
منحرف کردن
on call
اتشهای طبق درخواست
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
to call from within
ازتویا اندرون صدا کردن
call in
تو خواندنی
call down
سرزنش کردن
call down
ملامت کردن تحقیر کردن
call for
ایجاب کردن
through call
مکالمه مستقیم
to call
توجه کسیراجلب کردن
on call
<idiom>
آماده برای ترک خدمت
call for some one
پی کسی فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call up
<idiom>
تلفن کردن
call forth
بکار انداختن
call in
تو خوانی
call by value
فراخوانی با ارزش
to call in
صداکردن
to call up
بخاطراوردن یاداوردن
to call up
احضارکردن
to call in
دعوت کردن
to call together
جمع کردن
to call for
خواستن
first call
شیپور جمع
to call together
فراهم اوردن
to call out
بلندصداکردن
to call out
دادزدن
to call into being
بوجوداوردن
to call in
مطالبه کردن
to call off
منحرف یامنصرف کردن
next call
تماسخواب
to call up
خواستن
call off
صرفنظر کردن
call off
فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
call out
اعلام خطر
call out
اعلام خطر کردن
on call
بنا به درخواست
to call in
خواستن
If anyone should call , let me know.
اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
to call into being
هستی دادن
call by name
فراخوانی با نام
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call
صدا زدن
call up
صدا زدن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
call for
مستلزم بودن
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call-up
دستور ارسال گزارش
call-up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up
تذکر دادن جمع کردن
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
تذکر دادن جمع کردن
call up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
دستور ارسال گزارش
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
at or within call
اماده فرمان
To call someone.
کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
to call
نامیدن
to call
نام دادن
call off
بر هم زدن
call off
خاتمه دادن
at call
اماده فرمان
at call
عندالمطالبه
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
at call
فورا
at call
به محض درخواست عندالمطالبه
to call to mind
بخاطراوردن
to call on god
بخدادعاکردن
to call the rolls
حاضروغایب کردن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call to mind
بیاداوردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
to call into requisition
باز گرفتن
to call to remembrance
بیاداوردن
supervisor call
فراخوانی نافر
to call into requisition
بمصادره یاسخره گرفتن
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
to call somebody back
کسی را فراخواندن
to call for tenders
بمناقصه گذاشتن
to call somebody back
کسی را احضار کردن
to call somebody back
کسی را معزول کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
to call in evidence
گواهی خواستن از
to call cousins
قوم و خویش داشتن
to call back
بازخواندن
to call in evidence
بشهادت طلبیدن
to call in evidence
استشهادکردن از
to call back
پس گرفتن
to call in question
تردیدکردن در
to call to remembrance
بخاطر اوردن
to call to witness
بگواهی خواندن
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
call on to the carpet
<idiom>
مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
call someone names
بد دهنی کردن
call someone names
دشنام دادن
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
to call somebody through
[via]
[over]
Skype
به کسی با
[بوسیله]
سکایپ زنگ زدن
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
To call on ( visit ) someone .
سر وقت کسی رفتن
on-call service
آماده برای ترک در خدمت
[اصطلاح رسمی]
to call to witness
بشهادت طلبیدن
to call to witness
استشهادکردن از
call box
اتاقک تلفن
call box
کابین تلفن
call box
کیوسک تلفن
call box
تلفن صحرایی
call boxes
اتاقک تلفن
call boxes
کابین تلفن
call boxes
کیوسک تلفن
call boxes
تلفن صحرایی
curtain call
کف زدن حضار
curtain call
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
clarion call
احساساتعمومیدربارهچیزی
phone call
تماستلفنی
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
To visit someone . To call on someone.
بدیدن کسی رفتن
subroutine call
فراخوانی زیرروال
call to mind
بخاطر اوردن
call into requisition
به مصادره گرفتن
call instruction
دستورالعمل فراخوانی
call in question
تردید کردن در
call in evidence
گواهی خواستن از
call for tender
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god
دعا
call for fire
درخواست اتش کردن
call for fire
درخواست اتش
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
roll-call
حاضر و غایب کردن
call by result
فراخوانی با نتیجه
call by reference
فراخوانی با ارجاع
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call meter
کنتور مکالمات تلفنی
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call to account
حساب خواستن از
call to account
مواخذه کردن از
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call time
تایم اوت
call the roll
حاضر و غایب کردن
call the roll
حضور و غیاب کردن
call statement
حکم فرا خوانی
call processing
فراخوان پردازی
call price
ارزش اسمی
call over the coals
سرزنش کردن
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call option
خرید به شرط خیار
call one's shot
مشخص کردن هدف
call board
تخته اعلانات
call bearing
بلبرینگ
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
call-ups
دستور ارسال گزارش
call-ups
احضار برای فعالیتهای نظامی
call girls
فاحشه تلفنی
call girl
فاحشه تلفنی
ports of call
بندر توقف
ports of call
بندر لنگراندازی
ports of call
بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
port of call
بندر توقف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com