Dictiornary-Farsi | City Beautiful | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 71 (5 milliseconds)

English	Persian
City Beautiful	[جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]


Other Matches

beautiful	جمیل
beautiful	زیبا
beautiful	قشنگ
beautiful	خوشگل
beautiful	عالی
rarely beautiful	دارای زیبائی
She is beautiful but insipid .	خوشگله اما بی نمکه
Cheap is beautiful.	کنس بودن محشر است.
Ravishingly beautiful.	مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
rarely beautiful	استثنائی یافوق العاده
Ravishingly beautiful .	مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
Beautiful music ( weather ) .	موسیقی ( هوای ) قشنگ
How wonderful(nice,beautiful).	چه خوب ( چه عالی )
He plays a beautiful game of volleyball.	مثل ماه والیبال بازی می کند
He writes a legible ( beautiful ) hand .	خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
inner city	بخش مرکزی شهر
city	شهر
city	شهر
city	شهرک
city	شهر کوچک
New York City	نیویورک
Kuwait City	کویت
Guatemala City	پایتختگوآتمالا
How do I get to city center?	چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
Ideal City	[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
The city center .	میدان ( مرکز ) شهر
How far is it to city centre?	تا مرکز شهر چقدر راه است؟
Take me to the city centre?	مرا به مرکز شهر ببرید.
Garden city	بوستان شهر
provincial city	شهرستان
city view	نمای شهر
garden city	شهریدرداخلیکباغستان
city boundary	شهرمرزی
city editor	نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
city slicker	شهری
to prostrate a city	شهری را با خاک یکسان کردن
city slicker	زرنگ
they poured toward that city	سوی ان شهر هجوم کردند
city slicker	رند
empire city	نیویورک
the city has been proclaimed	قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
mushroom city	شهری که زود ترقی میکند
City Hall	ساختمان شهرداری
city article	گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
central city	شهر مرکزی
central city	مرکز شهر
City Hall	شهرداری
Vatican City	شهر واتیکان
City Hall	بلدیه
Mexico City	مکزیکوسیتی
Panama City	شهر پاناما
gray air city	شهر با مه دود اکسیدی
bombers raided the city	بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
brown air city	شهر با مه دود اسیدی
that city lies in ruins	ان شهر خراب
bombers raided the city	بمب افگن هابران شهرحمله کردند
Ho Chi Minh City	شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
The city was razed to the ground.	شهر با خاک یکسان شد
to serve the city with water	اب برای شهر تهیه کردن
to raze a city to the ground	شهری را با خاک یکسان کردن
To lay siege to a city .	شهری را محاصره کردن
Every man is a sovereign in his own city . <proverb>	هر کس به شهر خود شهریار است .
the hill overhangs the city	تپه به شهر مشرف است
What's the fare to city centre?	نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
that city lies in ruins	است
Gangs of youths went on the rampage through the inner city.	دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
A series of city improvement works.	یکرشته کارهای عمرانی شهری
Enemy troops poured into the city.	سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
The entire city was plunged in darkness .	تمام شهر غرق درتاریکی بود
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.	شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .