Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (2 milliseconds)
English
Persian
Enemy troops poured into the city.
سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
Other Matches
they poured toward that city
سوی ان شهر هجوم کردند
poured
جاری شدن یا ساختن
poured
باریدن
poured
افشاندن جاری شدن
poured
ریختن
poured
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
poured
مقدار ریزپ چیزی
poured
تراوش بوسیله ریزش
poured
پاشیدن
poured
ریزش
poured
روان ساختن
troops
افراد قسمتها سربازان
to a troops
صف ارایی کردن
troops
عده ها
troops
یکانها
the enemy
کشتی دشمن
enemy
دشمن کردن
One enemy is one too many.
یک دشمن هم زیاد است
the enemy
نیروی دشمن
enemy
دشمن
enemy
خصم
enemy
عدو
covering troops
یکانهای پوششی
corps troops
یکانهای سپاه
mountain troops
یکانهای کوهستانی
combat troops
عدههای رزمی
household troops
دسته محافظین
covering troops
یکانهای پوشش کننده
duty with troops
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
shock troops
واحد مخصوص حمله غافلگیرانه
shock troops
یکان ضربت
shock troops
گروه حمله
shock troops
گروه تهاجمی
seasoned troops
ارتش ورزیده و جنگ دیده
household troops
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
special troops
یکانهای مخصوص
special troops
یکانهای مخصوصی که به لشگرمامور شده باشند
tactical troops
عدههای تاکتیکی
chalk troops
سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
weapon troops
یکانها ادوات
weapon troops
قسمتهای ادوات
army troops
یکانهای رده ارتش
army troops
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
tactical troops
یکانهای تاکتیکی
the troops were scattered
عده متفرق شد
the troops were scattered
سپاهیان متفرق شدند
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
We cloced in on the enemy .
حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
be your own worst enemy
<idiom>
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
potential enemy
دشمن حتمی
potential enemy
دشمن اصلی
to fight with the enemy
همراه = با
to locate the enemy
جای دشمنی را معین کردن
no enemy is insignificant
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
alien enemy
دشمن خارجی
arch enemy
شیطان
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
enemy forces
نیروهای دشمن
enemy state
دولت دشمن
enemy state
حکومت دشمن
arch enemy
ابلیس
arch enemy
دشمن بزرگ
ammunition in hands of troops
مهمات موجود در دست یگانها
to recall the troops from Mali
دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
combat support troops
یکانهای پشتیبانی رزمی
combat support troops
عدههای پشتیبانی رزمی
to rally scattered troops
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
to roll up the enemy line
حمله جناحی
to pierce the enemy's line
دشمن رخنه کردن
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
to pierce the enemy's line
در خط
One enemy is too many, a hundred friend are too few.
<proverb>
یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
enemy in liken of friend
دشمن در لباس دوست
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like.
<proverb>
گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
We were surrounded ( encircled ) by the enemy forces .
درمحاصره نیروهای دشمن بودیم
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .
توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
The planes pin- pointed the enemy targets .
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
inner city
بخش مرکزی شهر
city
شهر کوچک
city
شهرک
city
شهر
city
شهر
to prostrate a city
شهری را با خاک یکسان کردن
city slicker
زرنگ
city view
نمای شهر
the city has been proclaimed
قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
City Hall
ساختمان شهرداری
mushroom city
شهری که زود ترقی میکند
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
city slicker
رند
provincial city
شهرستان
empire city
نیویورک
How far is it to city centre?
تا مرکز شهر چقدر راه است؟
Take me to the city centre?
مرا به مرکز شهر ببرید.
city slicker
شهری
City Beautiful
[جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
New York City
نیویورک
central city
مرکز شهر
Ideal City
[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
central city
شهر مرکزی
city article
گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
City Hall
شهرداری
City Hall
بلدیه
Garden city
بوستان شهر
city editor
نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
Mexico City
مکزیکوسیتی
Panama City
شهر پاناما
Vatican City
شهر واتیکان
city boundary
شهرمرزی
garden city
شهریدرداخلیکباغستان
Guatemala City
پایتختگوآتمالا
Kuwait City
کویت
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
What's the fare to city centre?
نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
bombers raided the city
بمب افگن هابران شهرحمله کردند
bombers raided the city
بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
brown air city
شهر با مه دود اسیدی
gray air city
شهر با مه دود اکسیدی
that city lies in ruins
ان شهر خراب
that city lies in ruins
است
the hill overhangs the city
تپه به شهر مشرف است
to raze a city to the ground
شهری را با خاک یکسان کردن
to serve the city with water
اب برای شهر تهیه کردن
Ho Chi Minh City
شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
Every man is a sovereign in his own city .
<proverb>
هر کس به شهر خود شهریار است .
To lay siege to a city .
شهری را محاصره کردن
The city was razed to the ground.
شهر با خاک یکسان شد
The entire city was plunged in darkness .
تمام شهر غرق درتاریکی بود
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
Gangs of youths went on the rampage through the inner city.
دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com