English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
Other Matches
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] پیوند به داخل [در تریلر]
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
Queen's English [King's English] <idiom> [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
to push your luck [British English] to press your luck [American English] زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
English گردش فرفرهای گوی بیلیارد
English انگلیسی
English مربوط به مردم وزبان انگلیسی
the english انگلیسان
old english زبان انگلیسی قدیم
English بانگلیسی دراوردن
the english انگلیس ها
after the english f. به سبک انگلیسی ها
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
english billiards بیلیارد انگلیسی
english billiards با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english sonnet غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
english horn نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
english opening گشایش انگلیسی
english shepherd سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
english setter نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
english self taught خوداموز انگلیسی
english mercury اسفناج صحرایی
english system سیستم اینچی
English altar محراب انگلیسی
English cottage خانه ویلایی
English bond آجر چینی انگلیسی
english garden پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
british english زبان انگلیسی رایج درانگلستان
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
morrow [Old English] فردا [ آینده]
Pidgin English <idiom> انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
body english چرخش بی اختیار
to tutor somebody in English به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
american english زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
english speaking انگلیسی زبان
in plain english به انگلیسی ساده
middle english انگلیسی تا 0051میلادی
English stick عصایانگلیسی
English breakfast یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
natural english گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
pidgin english انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
in plain english پوست کنده
He is good at English. انگلیسی اش خوب است
his english is weak مایه انگلیسی اوکم است
structured english انگلیسی ساخت یافته
king's english انگلیسی اصیل
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
english system سیستم انگلیسی
english thread پیچ و مهره انگلیسی
english woman زن انگلیسی
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
English loaf نانانگلیسی
shakedown [of something] [American English] تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
pursuer [Scottish English] شاکی [قانون]
boondoggle [American English] وقت بیهوده گذرانی
to call [up] somebody [American English] به کسی زنگ زدن
operative [American English] جاسوس
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
english hand balance بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
to enroll [American English] خود را اسم نویسی کردن [ثبت نام کردن ]
verbiage [American English] جمله بندی
verbiage [American English] کلمه بندی
peter [American English] آلت تناسلی بچه
pursuer [Scottish English] خواهان [قانون]
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
english toy spaniel نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
peter [American English] دودول
peter [American English] دول
to boondoggle [American English] پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
to labor [American English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
verbiage [American English] بیان
to labour [British English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
english speaking people مردم یا ملل انگلیسی زبان
pursuer [Scottish English] مدعی [قانون]
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
plowman [American English] شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
turnover [British English] فروش [اقتصاد]
Colors [American English] رنگها
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
The English speaking-countries. کشورهای انگلیسی زبان
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
Well, duh! [American English] نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
The English - speaking world. دنیای انگلیسی زبان
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
I benefited greatly from the english course. از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language تبدیل و اجرا میکند
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language در زمان اجرا
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
language زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language زبان
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
for a language course برای یک دوره زبان
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language برنامهای که به عنوان مترجم
first language زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language زبان
language کلام
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language لسان
second language زباندوم
pl. language زبان پی ال وان
language سخنگویی تکلم
language بصورت لسانی بیان کردن
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
I am too shy (timid) to speak English . خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
to capitalize/capitalise [British English] on something سود بردن از چیزی
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
bourse [in a non-English-speaking country] بورس اوراق بهادار
bourse [in a non-English-speaking country] بورس سهام
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
to give somebody a buzz [American English] به کسی زنگ زدن [اصطلاح روزمره]
high beam [American English] نور بالا [در خودرو]
I'll give you a ring. [British English] من به تو زنگ می زنم.
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
payment by installments [American English] قسط
to pay on account [American English] یک قسط را پرداختن
on the installment plan [American English] به اقساط
share of stock [American English] سهم [اقتصاد]
payment on account [American English] قسط
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
football fan [British English] طرفدار فوتبال
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
toffie apple [British English] سیب با ژلاتین پوشیده شده
apple fritters [British English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
apple beignets [American English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
Department of labor [American English] اداره کار
Main Street [American English] کسب و کار و خانواده های متوسط در اجتماعی به عنوان یک گروه
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
peckish [British English] [colloquial] <adj.> اندکی گرسنه
to buy something on the never-never [British English] [humorous] <idiom> چیزی را قسطی خریدن [اصطلاح روزمره]
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
draft order [American English] دستور به خدمت [سربازی]
redundant language سخن زائد یازیادی حشووزوائد
reference language زبان مرجع
rpg language زبان ار پی جی
language lab آزمایشگاه
semitic language زبان سامی
tongue [language] زبان
simscript language زبان سیمسکریپت
simula language زبان سیمیولا
to talk the same language <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
program language زبان برنامه نویسی
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
program language زبان برنامه
programming language زبان برنامه نویسی
publication language زبان نشری
publication language زبان انتشارات
quary language زبان پرس و جو
query language زبان پرس و جو
simulation language زبان شبیه سازی
snobol language زبان اسنوبول
source language زبان منبع
standard language زبان متعارف
symbolic language زبان نمادی
target language زبان هدف
target language زبان مقصود
technical language زبان فنی
body language زبان بدن
technical language زبان تخصصی
the persian language زبان فارسی
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
source language زبان اصلی
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
foul language دشنام
the turkish language زبان ترکی
non procedural language بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
object language زبان مقصد
mechanical language زبان ماشینی
maternal language زبان مادری
language lab زبان
machine language زبان ماشین
lisp language زبان لیسپ
mnemonic language زبان یادمان
musical language زبان موسیقی
mute language زبان حال
non procedural language زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
natural language زبان طبیعی
object language زبان مقصود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com