Dictiornary-Farsi | Family prayer rug | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 164 (9 milliseconds)

English	Persian
Family prayer rug	فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]


Other Matches

prayer	نماز
prayer	تقاضا
prayer	دعا
nocturnal prayer	نماز شب
prayer beads	تسبیح
prayer beads	دانههای تسبیح
prayer beads	لوبیای گیاه چشم خروس
prayer in congregation	نماز جماعت
prayer meeting	انجمن دعا
supererogatory prayer	دعای نافله
the loard's prayer	دعای خداوند
the loard's prayer	دعای ربانی
nocturnal prayer	نماز شبانه
morning prayer	نماز بامداد
daily prayer	نمازهای یومیه
eclipse prayer	نماز ایات
prayer carpet	سجاده
fear prayer	نماز وحشت
friday prayer	صلوه الجمعه
friday prayer	نماز جمعه
call to prayer	اقامه قبل از نماز
call to prayer	اذان
prayer niche	محراب
funeral prayer	نماز میت
prayer books	دعانامه
prayer books	نماز نامه
prayer books	کتاب نماز
prayer-niche	محراب
prayer design	طرح محرابی
prayer design	طرح سجاده ای
prayer rug	فرش های محرابی
prayer rug	فرش های سجاده ای
prayer rug	فرش های جانمازی
Lord's Prayer	دعای خداوند
prayer-niche	طاقچه
prayer-niche	سکو
not to have a prayer of achieving something	کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
prayer ful	پردعا
unit of prayer	رکعت
granting a prayer	استجابت دعا
prayer book	کتاب نماز
prayer book	نماز نامه
prayer hall	قسمتنمازخواندن
prayer book	دعانامه
friday prayer leader	امام جمعه
time for the second daily prayer	فهر
To rinse the prayer carpet . <proverb>	جا نماز آب کشیدن .
to bend the knee in prayer	رکوع کردن
Ladik prayer rug	قالیچه سجاده ای لادیک [این فرش بیشتر مربوط به ترکیه می باشد و در آن از دو یا سه ستون محرابی به همراه گل های لاله با رنگ های غالب قرمز و آبی استفاده می شود.]
Baluchi prayer rug	قالیچه سجاده بلوچی
family	محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
in a family way	بی رودربایستی
in a family way	ازادانه
in a family way <idiom>	حامله بودن
in the family way	ابستن
family	اهل
family	محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family	زوجه
family name	نام خانوادگی
family	عیال
family	تیره
family	خانوار
family name	اسم خانوادگی
family name	نام فامیلی
family	خاندان
family	خانواده
family	فامیلی
family man	عیالمند
family man	دارای نانخور
family man	مرد خانواده - دوست
family man	مرد خانوادهدار
family man	زن و بچهدار
family man	مرد عیالوار
family trees	نسب نامه
to provide for one's family	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
schizogenic family	خانواده اسکیزوفرنی زا
to maintain one's family	نگهداری کردن
to maintain one's family	خانواده خود را
family trees	شجره
support a family	متکفل مخارج خانوادهای بودن
family tree	شجره
family tree	نسب نامه
family tree	شجره نامه
family man	زن و بچه دوست
family men	مرد عیالوار
There seems to be a jinx on that family.	به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family doctors	پزشک خانواده
family doctor	پزشک خانواده
family of curves	دسته توابع [ریاضی]
family of curves	دسته منحنی ها [ریاضی]
He did it for the sake of his family .	محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
one-parent family	خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
woodwind family	خانوادهسازهایبادی
family men	زن و بچهدار
family men	مرد خانوادهدار
family men	عیالمند
family men	دارای نانخور
family men	مرد خانواده - دوست
family men	زن و بچه دوست
brass family	خانوادهسازهایبادی
family tent	چادرخانوادگی
violin family	انواعویلونها
family budget	بودجه خانوار
family of computers	خانواده کامپیوترها
family of the prophet	اهل بیت پیامبر
family allowance	مدد معاش
extended family	خانواده گسترده
family size	تعداد افراد خانواده
family structure	ساخت خانواده
family therapy	خانواده درمانی
family allowances	مقرری خانوادگی
family allowances	کمک دولت به خانوارها
family asset	دارائی خانوادگی
conjugal family	خانواده زن و شوهری
family allowance	معاش اولاد حق اولاد
family background	پیشینه خانوادگی
family check	کیش همگانی
family expenditure	هزینه خانواده
family expenditure	هزینه خانوار
family farm	مزرعه خانوادگی
family industry	صنعت خانوادگی
family law	حقوق خانواده
family neurosis	روان رنجوری خانوادگی
font family	خانواده فونت
computer family	خانواده کامپیوتر
circuit family	خانواده مداری
matronymic family	خانواده مادرنامی
member of a family	عضو خانواده
family names	اسم خانوادگی
happy family	دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
occupational family	گروه شغلی
of a noble family	اصیل
of a noble family	نجیب
patronymic family	خانواده پدرنامی
family budget	بودجه خانواده
nuclear family	خانواده هستهای
family names	نام فامیلی
family names	نام خانوادگی
chip family	چند تراشه مربوط به هم
family planning	تنظیم خانواده
gas family	خانواده گاز
family planning	برنامه ریزی خانواده
handicapped with a family	پابست عیال
handicapped with a family	گرفتارخانواده
consanguine family	خانواده هم خون
he is a shame to his family	ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
family trees	شجره نامه
descendanbts of the family or tribe	بنی
extended family system	نظام فامیلی گسترده
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
Generosity runs in the family.	سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.	پای بند زندگی خانوادگی نیست
habit family hierarchy	سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
He left his family in Europe .	خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
motorola 000 family	خانواده موتورولا
run in the family/blood <idiom>	دریک سطح بودن
wear the pants in a family <idiom>	رئیس خانواده بودن
to return to the fold [family]	به خانواده خود برگشتن
family planning programs	برنامههای تنظیم خانواده
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.	شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb>	یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است