Dictiornary-Farsi | French polish | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 114 (6 milliseconds)

English	Persian
French polish	روغن جلا


Other Matches

polish off	از جلو کسی درامدن تمام کردن
polish	صیقل
polish	پرداخت کردن
polish off <idiom>	به طور کامل به پایان رساندن
polish off	خوردن
to polish off	با شتاب پرداخت کردن
polish	جلاء
polish	:لهستانی
polish	جلا واکس زنی
polish	تهذیب
polish	پرداخت
polish	: صیقل
polish	ارایش مبادی ادابی
polish	براق کردن
polish	منزه کردن واکس زدن
polish	صیقل دادن
polish	جلادادن
nail polish	مانیکور
nail polish	رنگ و جلای ناخن
nail polish	لاک
polish notation	نشان گذاری لهستانی
shoe polish	واکس کفش
polish gambit	گامبی لهستانی
the polish refugees	مهاجرین لهستانی
the polish refugees	گریختگان یا فراریان لهستانی
polish opening	لهستانی
polish defence	دفاع لهستانی
polish gambit	گامبی زوکرتورت
polish opening	گشایش
polish the apple <idiom>	خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
reverse polish notation	نشان گذاری لهستانی معکوس
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
to take french	بی خبر رفتن جیم شدن
to take french	بی بدردو رفتن
to take french	بی خداحافظی رفتن
French	مقشر کردن
French	:خلال کردن
the french	فرانسوی ها
keep up your french	زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
French	: فرانسوی
he does not know french	او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
French	فرانسوی کردن
French	فرانسه زبان فرانسه
French cuff	سردستپیراهنمردانهفرانسوی
French stick	قرصدراز نازک نان
French Polynesia	پولینزی فرانسه
French cut	تراشفرانسوی
french dressing	سس سالاد
french beans	لوبیا سبز
He took French leave. <idiom>	او کار رو پیچوند.
He took French leave. <idiom>	او جیم شد.
French Order	سبک معماری فرانسوی
To take French leave .	یواشکی مر خص شدن
He is ahead of me in french.	درزبان فرانسه از من جلواست
to take french leave	جیم شدن
to take french leave	بی بدرودرفتن
to take french leave	بی خداحافظی رفتن
French fries	سیب زمینی سرخ کرده
French Guiana	گیانای فرانسه
French Guiana	گویان فرانسه
French window	پنجره لولادار
french defence	دفاع فرانسوی شطرنج
to talk french	فرانسه حرف زدن
French door	درب دارای دولنگه
French window	درپنجرهای
French windows	اقشقشه
French windows	درپنجرهای
french wheat	دیلار
french wheat	گندم سیاه
french drain	زهکش خشکه چینی
french chalk	گچ فرانسوی
french chalk	گچ درزیگران گچ خیاطی
French window	اقشقشه
French dressing	چاشنی سالاد فرانسوی
French door	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French doors	درب دارای دولنگه
French doors	دری که تخته میانیش شیشه مستطیلی دارد
French bean	لوبیا
French bean	لوبیای سبز
French beans	لوبیا
French beans	لوبیای سبز
French horn	نوعی شیپور
french chalk	پودر خشک کن
french master	اموزگار
french master	فرانسه
french mustard	خردل با سرکه
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
french revolution	انقلاب فرانسه
french revolution	انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
french telephone	تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
french toast	نوعی نان شیر مال سرخ کرده
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
pedlar french	زبان ویژه دزدان
french marigold	گل جعفری
french leave	مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
french heel	پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
french fry	برش سیب زمینی سرخ کردن
french fry	برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
french curve	پیستوله
french chop	گوشت دنده
french grass	اسپرس
French betting layout	صفحهشرطبندیفرانسوی
french onion soup	سوپ پیاز فرانسوی
French Renaissance Revival	احیای سبک رنسانس
french or haricot bean	لوبیا
quotation marks (French)	علائمنقلقول
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
French roulette wheel	چرخهقمارفرانسوی
French knot stitch	گرهفرانسوی
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish.	در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
He is giving her French lessons in exchange for English lessons	به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
She is French on her fathers on her fathers side.	از طرف پدر فرانسوی است