English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (6 milliseconds)
English Persian
Freudian slip لغزش فرویدی
Other Matches
Freudian فرویدی
Freudian وابسته به نظریات زیگموندفروید
Freudian slips لغزش فرویدی
let slip ازاد کردن
let slip ول کردن
slip-up شکست خوردن
slip-up اشتباه کردن
slip-up سرخوردن
slip up شکست خوردن
slip up اشتباه کردن
slip up سرخوردن
slip on لباس گشاد
slip روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
let slip از دست دادن
to let something slip چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip چیزی را زیر سبیلی رد کردن
slip خطا در بافت
slip اشتباه در نقشه خوانی
to slip off or away جیم شدن
to slip off or away نادیده رفتن
to let slip رهاکردن
to let slip سردادن
to let slip از دست دادن
slip فهرست
slip صورت
slip اولاد
slip لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
slip سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip جدا شدن لنگر اززمین
slip زیرپیراهنی
slip ملافه
slip لغزیدن
slip روکش متکا
slip ازقلم انداختن
slip گریختن سهو کردن
slip لیز خودن
slip نسل لغزیدن
slip نهال
slip اشتباه کردن
slip تکه کاغذ
slip پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
slip اشتباه لیزی
slip سهو
slip خطا
slip لغزش
slip یادداشت
slip قلمه سرخوری
slip گمراهی
slip شیب
slip خفت
slip محل توپگیر پشت محافظ میله
slip سریدن
to give one the slip از دست کسی گریختن
to give one the slip کسیراازخودوا کردن
slip stitch بخیه نامریی
slip proof مقام در برابر لغزش
slip regulator تنظیم کننده لغزش
slip ring حلقه سایشی
slip ring اسلیپ رینگ
slip rope مهاری که دوسرش درکشتی ومیانش بکرانه بسته باشد.....کشتی رها شود
slip sheet صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
slip sheet صفحه اضافی
to make a slip لغزش خوردن
to make a slip خطا کردن
slip one's mind <idiom> فراموش شده
slip of the tongue <idiom> حرفی رانسنجیده زدن
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
riding slip خفت احتیاطی
To slip away . To dash out . قا چاق شدن ( بی خبر رفتن )
To let something slip thru ones fingers . چیزی را از کف دادن
paying-in slip فرمیکهدرزمانپرداختپولیاکشیدنچکپرمیکنید
slip-on pyjamas بیژامهراحتی
half-slip زیرداخلی
foundation slip زیرپوشبندی
turn and slip زاویه دور زدن و لغزش مسیر هواپیما
slip of the tongue <idiom> اشتباه لپی
towing slip خفت یدک
give someone the slip <idiom> از کسی فرار کردن
slip plane سطح لغزش
slip-ons لباس گشاد
forward slip پیش افتادگی
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
free from slip خالی از لغزش
free from slip بدون لغزش
half slip ژوپن
half slip زیر پیراهنی
land slip ریزش سنگ از کوه
snow slip بهمن
deposit slip اعلامیه پرداخت سپرده
slip rings حلقههای لغزان
black slip خفت پران
slip road سربالایی اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road فرازبند
slip-ups سرخوردن
slip-ups شکست خوردن
billet slip کارت محلهای افراد
slip-ups اشتباه کردن
billet slip لوحه اسکان افراد
leg slip محل توپگیر پشت میله دار
pillow slip روبالش
slip form قالب لغزنده
slip formwork قالب بندی لغزان
slip gelley رانگا
slip gelley رامکا
slip carriage واگنی که از قطار راه اهن ول میشود
slip joint اتصال ازاد
slip knot گره خفت
slip knot گره زود گشا
slip of the pen سهو قلم
slip of the tongue لغزش زبان
slip casting روش ریخته گری لغزشی
slip band نوار لغزش
screw slip خفت پیچی
side slip یک برشدن یا سر خوردن
pillow slip جلدبالش .
slide slip سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
side slip بچه حرامزاده
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
there is many a slip between the cup and the lip <proverb> از این ستون به آن ستون فرج است
To miss the bus . To slip up . قافیه را باختن
anti-slip shoe پایهضدلغزش
anti-slip foot پایه ضد لغزش
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
anti slip plate ورقه ضد لغزش
slip-stitched seam کوکشیبداردرز
Slip of the tongue (pen). اشتباه لفظی (نگارشی )
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
slip ring motor موتور القائی با حلقه لغزان
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
slip joint pliers نوعی انبردست
slip ring induction motor موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . این فرصت را از دست ندهید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com