Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English
Persian
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
Other Matches
generosity
بخشش
generosity
<adj.>
گذشت
[صفت اخلاقی]
generosity
سخاوت
generosity
خیر خواهی گشاده دستی
generosity
<adj.>
جوانمردی
his generosity was proverbial
بود
his generosity was proverbial
دهش او ضرب المثل
re-runs
نمایش مجدد
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
کارکردن موتور
runs
دور
runs
اجرا
runs
امتداد
runs
رانش دایر بودن
runs
راندن
runs
یک راه عکسبرداری هواپیما
runs
یک امتیاز
re-runs
برنامهی تکراری
runs
دستورات یک برنامه
re-runs
دوباره دویدن
runs
دستور RUN
runs
اجرای مجموعهای دستورات یا برنامه ها یا توابع توسط کامپیوتر
runs
کار کردن یک وسیله
runs
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs
اجرای
runs
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
runs
مسیر
runs
ردپا حدود
runs
گردش
runs
سفر
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
دویدن
runs
پیمودن
runs
پخش شدن جاری شدن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
runs
اداره کردن
runs
نشان دادن
runs
ردیف
runs
سلسله
runs
ترتیب محوطه
dummy runs
تمرین بدون استفاده ازمهمات جنگی
trial runs
استفاده ازمایشی
He is running ( runs ) the factory .
او کارخانه را می گرداند
The route runs across this country.
خط مسیر از این کشور می گذرد.
He is the boss . He runs the show.
اوهمه کاره است
the train runs without a stop
میرود
the train runs without a stop
قطار بدون ایست
The engine runs by a battery.
این موتور با باتری کار می کند.
The book runs to nearly 600 pages.
این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w.
<proverb>
دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
in the family way
ابستن
in a family way
<idiom>
حامله بودن
family
فامیلی
family
خانواده
family
خاندان
in a family way
بی رودربایستی
in a family way
ازادانه
family name
نام خانوادگی
family name
نام فامیلی
family
تیره
family
اهل
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family
عیال
family name
اسم خانوادگی
family
خانوار
family
زوجه
family man
مرد عیالوار
to maintain one's family
نگهداری کردن
to maintain one's family
خانواده خود را
family man
زن و بچهدار
family man
عیالمند
family man
مرد خانوادهدار
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
patronymic family
خانواده پدرنامی
of a noble family
نجیب
of a noble family
اصیل
occupational family
گروه شغلی
member of a family
عضو خانواده
family man
دارای نانخور
family man
مرد خانواده - دوست
family man
زن و بچه دوست
woodwind family
خانوادهسازهایبادی
one-parent family
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family of curves
دسته منحنی ها
[ریاضی]
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family of curves
دسته توابع
[ریاضی]
There seems to be a jinx on that family.
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
violin family
انواعویلونها
family tent
چادرخانوادگی
brass family
خانوادهسازهایبادی
family men
مرد عیالوار
family men
زن و بچهدار
family men
مرد خانوادهدار
family men
عیالمند
family men
دارای نانخور
family men
مرد خانواده - دوست
family men
زن و بچه دوست
family doctor
پزشک خانواده
circuit family
خانواده مداری
computer family
خانواده کامپیوتر
conjugal family
خانواده زن و شوهری
consanguine family
خانواده هم خون
family trees
شجره نامه
extended family
خانواده گسترده
family allowance
مدد معاش
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
chip family
چند تراشه مربوط به هم
family planning
تنظیم خانواده
family planning
برنامه ریزی خانواده
family doctors
پزشک خانواده
family tree
شجره
family tree
نسب نامه
family tree
شجره نامه
family trees
شجره
family trees
نسب نامه
nuclear family
خانواده هستهای
family names
اسم خانوادگی
family names
نام فامیلی
family names
نام خانوادگی
family allowances
مقرری خانوادگی
family allowances
کمک دولت به خانوارها
matronymic family
خانواده مادرنامی
family neurosis
روان رنجوری خانوادگی
family of computers
خانواده کامپیوترها
family of the prophet
اهل بیت پیامبر
family size
تعداد افراد خانواده
family structure
ساخت خانواده
family therapy
خانواده درمانی
font family
خانواده فونت
gas family
خانواده گاز
handicapped with a family
پابست عیال
handicapped with a family
گرفتارخانواده
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
family law
حقوق خانواده
family expenditure
هزینه خانوار
family expenditure
هزینه خانواده
family check
کیش همگانی
family farm
مزرعه خانوادگی
family budget
بودجه خانوار
family budget
بودجه خانواده
family industry
صنعت خانوادگی
family background
پیشینه خانوادگی
family asset
دارائی خانوادگی
extended family system
نظام فامیلی گسترده
motorola 000 family
خانواده موتورولا
descendanbts of the family or tribe
بنی
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
He cant be tied down to family life.
پای بند زندگی خانوادگی نیست
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com