English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
Other Matches
central bank بانک مرکزی
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
How do you say ... in German? چطور به آلمانی بگیم ... ؟
German tile سفال تو گود
German measles سرخک آلمانی [سرخجه] [پزشکی]
German measles سرخک سه روزه [سرخجه] [پزشکی]
West German آلمانغربی
German thyme آویشن [آویشن معمولی] [گیاه شناسی]
German measles سرخجه
German measles سرخجه المانی
the German issue مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
German measles سرخجه [پزشکی]
german tinder قو
german silver ورشو
german shepherd سگ گرگ
german shepherd سگ راهنما
german shepherd سگ پلیس
the German question مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
German expatriates شهروندهای آلمانی مقیم خارج
cousin german عمه زاده
cousin german عمو زاده
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
german giant swing افتاب شکسته
early German history تاریخ ابتدایی آلمان
German rye bread نانشیاردارآلمانی
I don't know any German people other than you. من هیچ آلمانی به غیر از تو را نمی شناسم.
events to mark the Day of German Unity مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
central تلفن چی مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central کلمه با طول کوتاه
central مرکزی
central که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central کامپیوتر مرکزی
central ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central واحد محاسبات و منط ق
central واحد ورودی و خروجی
central war جنگ عمده
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
central exchange مرکز تلفن خودکار
central exchange مرکزتلکس
central war جنگ عمومی
central fissure شیار مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central government حکومت مرکزی
central head فشار مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
central load بار مرکزی
switching central مرکز تلفن خودکار
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
Central America آمریکایمرکزی
central circle دایرهوسط
central column ستونمرکزی
central defender مدافعوسطی
central incisor دندانپیشینمرکزی
central reservation مرکزرزروکردن
central screw پیچمرکزی
central canal مجرای مرکزی
central city مرکز شهر
central city شهر مرکزی
central office مرکز تلفن
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central office تلکس و تلگراف
central pith هسته یا مغز چوب
central planning برنامه ریزی مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
central strip جداکننده جهات
central position قرارگاه مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central site سایت مرکزی
central reserve سکوی میانی
central nave کلیسایمرکزی
central heating حرارت مرکزی
central stile چهارچوبدربمیانی
central reserve سکوی وسط
central heating گرمایش مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central strip نوار میانی
central office دفتر مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
central load نیروی وارد به مرکز
central tendency تمایل به مرکز
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
central angle at crest فرجه ستیغ
central information file سیستم اصلی ذخیره داده
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
central processing unit واحد پردازش مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central treaty organization انگلستان
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
central refueling provisions سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
central mixing plant مرکز اختلاط بتن
central pastry kitchen اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
telephone central office مرکز تلفن خودکار
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
central control panel مرکز کنترل
central control desk میزفرمان مرکزی
central control desk اطاق فرمان اصلی
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
central telegraph office مرکز تلگراف اصلی
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central concrete membrane پرده میانی بتنی
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
central angle of arch دهانه کمان
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central pumping station تلمبهخانه
Central Intelligence Agency مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
top central manhole حفرهمیانیورودفرد
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
central pumping station مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
bank قسمت برجسته سر پیچ
bank در بانک گذاشتن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank کپه کردن
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank کرانه دیواری
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
to bank واریزکردن
bank مجموعهای از وسایل مشابه
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank سکو
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank کنار
bank لب
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank بانک ضرابخانه
bank ساحل
bank کپه کردن بلند شدن
near bank ساحل نزدیک رودخانه
bank بطورمتراکم
bank بانکداری کردن
bank بانک
bank صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank کناره توده
approved bank بانک تایید شده
negotiating bank بانک معامله کننده
issuing bank بانک صادر کننده
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
negotiating bank بانکی که اسناد را معامله میکند
national bank بانک ملی
mortgage bank بانک رهنی
monopoly bank بانک انحصاری
memory bank بانک حافظه
loan bank بانک استقراضی
loan bank بانک وامی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
guide bank دیوار هادی سد
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
sand bank جزیره نما
sand bank تپه زیرابی
remitting bank بانک واگذارنده
presenting bank بانک ارائه کننده
piggy bank قللک
fog bank مه انباشت
penny bank دیناری
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
paying bank بانک پرداخت کننده
sand bank ریگ تپه
saving bank بانک پس انداز
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
world bank بانک جهانی
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
fog bank تودهی مه
state bank بانک دولتی
state bank بانک استان
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
spoin bank انبار مازاد
savings bank صندوق پس انداز
savings bank قللک
bank of heliostats کرانهنورگرایی
opening bank بانک باز کننده اعتبار
penny bank صندوق پس انداز
bank statement صورت حساب بانکی
sand bank ریگ پشته
intermediary bank بانک میانجی
account with [at] a bank حساب بانکی
provident bank صندوق پس انداز
bank holiday ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank balance پولموجود در حساببانکیفرد
bank loan وام بانکی
bank manager رییسبانک
bottle bank سطلآشغالمخصوصبطری
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
piggy bank <idiom> بانک کوچک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com