English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He closed the door against the peace agreement. تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
Other Matches
closed-door meeting مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] این بر خلاف قرارداد ما است.
door to door selling فروش کالا بصورت دوره گردی
to be at peace در اشتی بودن
to keep the peace اشتی رابرقرار داشتن
to keep the peace از جنگ دوری کردن
peace be with you سلام برشما باد
peace be upon them علیهم السلام
peace be upon him علیه السلام
peace be upon her علیهاالسلام
peace دوستی
peace صلح
peace ارامش
peace اشتی صلح
peace سلامتی
peace صلح وصفا
peace pipe پیپ یا چپق صلح
peace negotiation مذاکرات صلح
peace negotiations مذاکرات صلح
peace of mind اسودگی خاطر
peace officer امین صلح
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
peace officer ضابط صلحیه
peace pact پیمان صلح
peace pact قرارداد صلح صلح نامه
peace time در زمان صلح
peace treaty معاهده صلح
hold one's peace <idiom> سکوت کردن
peace-loving دوستدارصلح
peace-keeping نیروی برقرارکننده صلح
Peace Corps سپاه صلح
With peace of mind. با آرامش خیال وخاطر
cinclusion of peace عقد صلح
breach of peace اخلال در نظم عمومی
peace time زمان صلح
social peace ارامش اجتماعی
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
armed peace صلح مسلح
breaches of the peace بهم زدن ارامش عمومی
breach of the peace بهم زدن ارامش عمومی
peace dividend ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
peace breaker اشوب کن
make peace صلح کردن
Justices of the Peace امین صلح
Justice of the Peace قاضی صلحیه
Justices of the Peace رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justices of the Peace امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace رئیس دادگاه بخش
olies f.peace زیتون کنایه ازاشتی است
Justices of the Peace قاضی صلحیه
Justice of the Peace امین صلح
peace offerings پیشنهاد صلح
peace court صلحیه
peace offering پیشنهاد صلح
peace breaker اشوبگر
peace court دادگاه بخش
peace conference کنفرانس صلح
peace breaker ارامش بهم زن
guardians of the peace ضابطین عدلیه
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
to make peace between two men دو کس را با هم اشتی دادن
to knit peace between nations ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
peace to his departed spirit روانش شاد باد
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
international peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
peace keeping forces نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
closed ممنوع الورود
closed محرمانه بسته
closed پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
closed وضع اماتوری یاحرفهای
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed محصور
closed <adj.> <past-p.> بندآورده شده
closed <adj.> <past-p.> سد شده
closed <adj.> <past-p.> بسته شده
closed <adj.> <past-p.> بلوکه شده
closed مسدود
closed بسته
closed <adj.> <past-p.> مانع شده
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
to off an agreement قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
come to an agreement توافق حاصل کردن
unless otherwise agreement مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
in agreement with somebody با کسی موافقت داشتن
agreement قرارداد
agreement توافق
agreement معاهده و مقاطعهء توافق
agreement مطابقهء نحوی
agreement قرار قبول
agreement پیمان
agreement موافقت
agreement سازش
agreement قراداد
to come to an agreement موافقت پیداکردن
agreement موافقت نامه
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
agreement موافقتنامه
normally closed contact اتصال معمولا بسته
closed system سازگان بسته
closed system سیستم بسته
closed subroutine زیرروال مسدود
closed system نظام اقتصادی بسته
closed system نظام بسته
closed system منزوی
closed traverse خطوط متقاطع
closed to trucks عبورکامیونممنوع
He is closed -fisted. <proverb> آدم خسیسى است .
closed to motorcycles موتورسواریممنوع
closed to bicycles دوچرخهسواریممنوع
closed to pedestrians عبورپیادهممنوع
closed variation دفاع تاراش
closed variation واریاسیون بسته
closed universe جهان متناهی
closed traverse پیمایش بسته
closed subroutine زیرروال بسته
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
closed shops سیستم بسته
closed shops با کارکردانحصاری
closed shops موسسه کارشناسی
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed meeting نشست مسدود
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
closed universe جهان بسته
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed area منطقه بسته
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop موسسه کارشناسی
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
closed conference نشست مسدود
closed conference گردهمایی محرمانه
closed meeting گردهمایی محرمانه
closed circuit تلویزیون مداربسته
closed circuit مدار بسته
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed circuits مدار بسته
closed shop سیستم بسته
closed shop با کارکردانحصاری
closed area منطقه ممنوعه
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
closed mortgage سند رهنی غیر ازاد
closed mind ذهن بسته
closed loop حلقه مسدود
closed loop حلقه بسته
closed joint کوربند
closed indent دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
closed defence دفاع بسته در روی لوپس
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
closed group گروه بسته
closed game بازی بسته
closed formation فرم بسته پیادهای
closed fist مشت بسته
closed network شبکه بسته
closed chain زنجیر حلقهای
closed stock اجناس انبارشده ثابت
closed economy اقتصاد بسته
closed file ستون بسته
closed stock اجناس ذخیره
closed society جامعه بسته
closed file فایل بسته
closed season فصل منع ماهیگیری یا شکار
closed sea دریای غیر ازاد
closed routine روال بسته
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
trade agreement موافقتنامه تجارتی
plea agreement توافق مدافعه
gentlemen's agreement قول جوانمردانه
lease agreement قرارداد اجاره
reach an agreement به توافق رسیدن
to fly away from an agreement پیمان شکنی کردن
outline agreement چهارچوب توافق [حقوق]
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
mutilateral agreement موافقت چند جانبه
mutual agreement توافق طرفین
letter of agreement موافقتنامه
potsdom agreement موافقتنامه پوتسدام موافقتنامه منعقده بین امریکاو شوروی و انگلیس پس ازپایان جنگ جهانی دوم به سال 5491 که در ان سه دولت خط مشی خود را نبست به المان اشغال شده
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
outline agreement توافق اولیه
trade agreement موافقت نامه تجاری
unilateral agreement قرارداد یک جانبه
unilateral agreement توافق یک جانبه
skeleton agreement توافق اولیه
verbal agreement موافقت شفاهی
wage agreement قرارداد دستمزد
wage agreement موافقت نامه دستمزد
written agreement قولنامه
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
master agreement توافق اولیه
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement چهارچوب توافق [حقوق]
preliminary agreement قولنامه
private agreement قرارداد خصوصی
quota agreement موافقت سهمیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com