English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Other Matches
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
support [nourish, feed] خوراک دادن
support [nourish, feed] غذا دادن
support [nourish, feed] تغذیه کردن
mouths مصب
mouths دهانه
mouths صحبت
mouths مدخل بیان
mouths دهنه زدن
mouths در دهان گذاشتن
mouths دهان
mouths ادا و اصول در اوردن
mouths گفتن
big mouths پس گو
big mouths دهنلق
big mouths حرف مفتزن
big mouths آدم پرحرف و کوتهبین
to be off ones feed ازخوراک
to be off ones feed افتادن
to feed off پرواری کردن
to feed off چاق کردن
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed خوراک علوفه
feed خورد
feed خوراندن تغذیه کردن
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed کاررساندن
feed جلو بردن
feed علیق
feed خوراک
feed تغذیه کردن
feed خوراندن
feed درون گذاشت
feed تغذیه گردن
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed پروردن چراندن
feed خوردن
to be out at feed درچرابودن
feed خوراک دادن
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
family خانوار
family عیال
family اهل
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family name نام فامیلی
in a family way ازادانه
in the family way ابستن
family فامیلی
family خانواده
family تیره
in a family way بی رودربایستی
family name نام خانوادگی
in a family way <idiom> حامله بودن
family زوجه
family خاندان
family name اسم خانوادگی
main feed تغذیه اصلی
feed back بازخور
pin feed تغذیه ممتد کاغذ
card feed خورد کارت
pin feed خورد سنجاقی
pin feed قرقرهای
magazine feed تغذیه مخزن
stall feed پرواری کردن
form feed تغذیه کاغذ
line feed گذرخط
parallel feed خورد موازی
paper feed خورش کاغذی
make up feed اب مصرفی دیگ بخار ناو
sprocket feed محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
line feed تغذیه خط
feed pump پمپ سوخت رسانی
feed pitch گام پیش بری
feed pipe لوله تغذیه
face down feed خورد رو به پایین
face up feed خورد رو به بالا
feed hopper ناودان پیش بری
feed holes سوراخهای پیشبر
feed hole سوراخ پیش بر
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed belt نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed back بازخورد
feed back فیدبک
feed back اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
feed pump پمپ تغذیه
feed reel حلقه خوراننده
feed stock مواد اولیه
line feed تعویض سطر
line feed تعویض خط
cross feed خورد متقابل
cross feed تغذیه عرضی
cutler feed تغذیه کاتلر
friction feed تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
feed mechanism مکانیزم تغذیه
feed belt نوار خوراک دهنده
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
form feed خورش ورقه
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
feed track شیار پیشبری
feed tank مخزن سوخت
feed tank مخزن اب
feed stock مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed back بکارگیری اطلاعات حاصله
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
feed roller غلتک پیش بر
chicken feed غذای جوجه
bottle-feed بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
jackpot feed لولهتغذیهمحتوایپول
chicken feed مبلغ ناچیز
force-feed واخوراندن
spoon-feed باقاشق غذا دادن
feed tube مجرایعبورغذا
feed table صفحهعلوفه
feed pin سوزنتغذیه
feed lever اهرم دندانهچرخ
spoon feed باقاشق غذا دادن
feed dog دندهزیرین
force-feed به زور خوراندن
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
feed someone a line <idiom> فریب دادن
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
to feed ones eyes چشم چرانی کردن
to feed oneself غذاخوردن
breast-feed با پستان شیردادن
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
breast-feed شیر پستان دادن
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
brass family خانوادهسازهایبادی
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family size تعداد افراد خانواده
family structure ساخت خانواده
family therapy خانواده درمانی
family of curves دسته توابع [ریاضی]
woodwind family خانوادهسازهایبادی
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
violin family انواعویلونها
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family tent چادرخانوادگی
family men زن و بچه دوست
family man عیالمند
family man مرد خانوادهدار
family man زن و بچهدار
family man مرد عیالوار
matronymic family خانواده مادرنامی
member of a family عضو خانواده
occupational family گروه شغلی
of a noble family اصیل
patronymic family خانواده پدرنامی
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family نگهداری کردن
to maintain one's family خانواده خود را
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد خانواده - دوست
of a noble family نجیب
font family خانواده فونت
family men دارای نانخور
family men عیالمند
family men مرد خانوادهدار
gas family خانواده گاز
handicapped with a family پابست عیال
handicapped with a family گرفتارخانواده
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family men زن و بچهدار
family men مرد عیالوار
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
family planning تنظیم خانواده
family tree شجره نامه
family tree نسب نامه
family tree شجره
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
family names نام خانوادگی
family trees شجره
family trees نسب نامه
family planning برنامه ریزی خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
family names نام فامیلی
family names اسم خانوادگی
nuclear family خانواده هستهای
family trees شجره نامه
family doctors پزشک خانواده
extended family خانواده گسترده
family allowances کمک دولت به خانوارها
family expenditure هزینه خانواده
family check کیش همگانی
family budget بودجه خانوار
family budget بودجه خانواده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com