Dictiornary-Farsi | He helped me for my fathers sake. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 69 (5 milliseconds)

English	Persian
He helped me for my fathers sake.	بخاطر پدرم به من کمک کنید


Other Matches

She is French on her fathers on her fathers side.	از طرف پدر فرانسوی است
For Gods sake!For heavens sake.	بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
fathers	پدر
fathers	پدری کردن
fathers	موجد بوجود اوردن
fathers	موسس
fathers	والد
He did it with his fathers knowledge.	با اطلاع پدرش اینکار راکرد
founding fathers	بنیادگذار
founding fathers	بنیانگذار
founding fathers	موسس
founding fathers	پیافکن
founding fathers	پدر ملت
fathers-in-law	پدر شوهر
fathers-in-law	پدر زن
helped	کمک
... however sometimes it just can't be helped.	... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
helped	همدستی کردن
It just cant be helped .	کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست )
helped	کمک کردن
It cant be helped.	چاره ای نیست
helped	روش آسانتر برای انجام کاری
helped	مساعدت
helped	یاری کردن مساعدت کردن
helped	تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helped	نوکر مزدور
helped	1-
helped	کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helped	کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helped	مدد
helped	کمک یاری
helped	مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helped	پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped	نمایش اطلاعات درباره یک برنامه یا تابع
No fathers or no mothers think thier childeren ugl. <proverb>	هیچ پدر و مادرى فکر نمى کند بچه اش زشت است .
for his sake	به خاطر او
sake	دلیل
sake	خاطر
but for your sake	محض خاطرش
i did it only for your sake	تنها به خاطرشما این کار را کردم
i did it only for your sake	برای خاطر شما این کار راکردم و بس
for a sake	برای حفظ فاهر
sake	بمنظور
sake	جهت برای
sake	منظور
For your sake .	محض خاطر شما
for his sake	برای خاطر او
For goodness sake ,how do I know?	بابا من چه می دانم ؟
to be glad for somebody's sake	در شادی کسی سهیم شدن
He did it for the sake of his family .	محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
for the sake of precaution	برای احتیاط
for brevity's sake	برای اختصار
for brevity's sake	از لحاظ اختصار
for brevity's sake	از بهر کوتاه کردن مطلب
for god's sake	برای خاطر خدا
for god's sake	از برای خدا
for god's sake	از بهر خدا
for god's sake	تو را به خدا !
for good's sake	بخاطر خدا
for mercy sake	برای خاطر خدا
for pity's sake	برای خاطر خدا
for pity's sake	خدا را مرحمه
for the sake of money	برای
for the sake of money	پول
for the sake of money	بواسطه پول
To keep up appearances. For forms sake.	برای حفظ ظاهر( آبرو)
For petes sake , come early .	با لا غیرتا" زود بیا
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .	محض خاطر خدا

He helped me for my fathers sake.

بخاطر پدرم به من کمک کنید