English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (5 milliseconds)
English Persian
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
Other Matches
fear ترس
fear not نترسید
never fear هیچ نترس یا نترسید
never fear ابدانترس
you need not fear لازم نیست بترسید
for fear of از ترس
to fear [for] ترس داشتن [بخاطر یا برای]
fear بیم
fear هراس ترسیدن
fear وحشت
those who did not fear won انهایی که نترسیدندپیروز شدند
he was petrified with fear از ترس بیحس یا بی حرکت شد
He obeyed from fear. ازروی ترس اطاعت کرد
put a fear ترس راکناربگذارید
to shrink from fear ازترس عقب کشیدن
to tremble with fear از ترس لرزیدن
to act fear ترس رابهانه کردن
there is no occasion for fear جای هیچ ترس نیست
there is no occasion for fear ترس هیچ مورد ندارد
fear prayer نماز وحشت
to feel fear احساس ترس کردن [داشتن]
to entrance with fear زهره ترک کردن
fear of the future وحشت از آینده
To tremble with fear. از ترس لرزیدن
to quake with fear ازترس لرزیدن
He is in fear of his life. ترس جانش رادارد
Hi did not fear to die. از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
fear appeal توسل به ترس
fear of god خداترسی
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
In fear and trembling . With trepidation . با ترس ولرز
to put the fear of God into somebody کسی را وحشت زده کردن
dispelled دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled برطرف کردن
shed پوست انداختن
shed الونک
shed کپر
shed برگ ریزان کردن
shed پوست ریختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shed انداختن افشاندن افکندن
shed دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
shed ریختن
shed کارخانه سرپوشیده
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
weaving shed [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
to shed light on نور افشاندن بر
to shed light on روشن کردن
to shed tears اشک ریختن
shed space انبار چندراهه
shed space فضای بسته چند تونله محوطه چند تونله
machinery shed ماشینبذرافشان
shed stick چوبنخ
transit shed سایبانحملونقل
potting shed آلونک
lime shed انبار اهک
air shed جای هم هوا
He shed his fair. ترسش ریخت
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
diesel engine shed الونکموتوردیزل
To shed blood. Bloodshed. خون ریختن ( کشتار )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com