English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
Other Matches
sour grapes غوره
sour grapes mechanism مکانیسم ناچیز انگاری
grapes انگور
grapes مو
bunch of grapes خوشهانگور
to twitch off grapes انگور چیدن
Foxes when they cannot reach the grapes say they a. <proverb> روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
sour تند
sour ترش شدن
sour مزه اسید داشتن
sour ترش بودن
sour ترش
sour cream خامه ترش
smell sour بوی ترشیده دادن
as sour as a crab <idiom> مثل برج زهرمار
sour dough خمیر ترش
sour dough [مکتشف با تجربه]
to turn sour بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn sour ترش شدن [آشپزی و غذا]
sour taste مزهترشی
sour dough کهنه کار
sour mash غلات خیسانده برای تهیه مشروبات
it smells sour بوی ترشیده میدهد
whiskey sour کوکتیل مرکب از ویسکی و شکرو اب لیمو
it smells sour از بوی ان پیدا است که ترش شده است
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
sweet-and-sour ترش وشیرین
sweet and sour ترش وشیرین
sour temper ترشرویی
sour orange نارنج
sour temper تندی
sour temper کج خلقی
sour orange درخت نارنج
taste sour ترش مزه بودن
sour gum بامیه
sour cherry درخت گیلاس
sour cherry البالو
sour gum درخت ترشک
sour dock ترشک
churned sour milk دوغ
Milk that has turned sour. شیری که ترش شده است.
nature خمیره
second nature طبیعت ثانوی
nature طبیعت
by nature طبعا"
nature نوع
nature طبع
nature فطرت
nature ماهیت
nature طبیعت سرشت
nature سرشت
nature نوع خاصیت
nature گونه
nature افرینش
nature ماهیت خوی
nature گوهر
nature ذات
by nature بالطبیعه
against nature مخالف طبیعت
against nature معجز نشان
in nature همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
in the course of nature بطریق عادی
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
by nature طبیعتا
It is in the nature of things. این موضوع ذاتا اینطور است.
human nature ماهیت آدم
contrary to nature بطور معجزه
contrary to nature بر خلاف طبیعت
debt of nature مرگ
debt of nature اجل
Mother Nature طبیعت
nature [of things] سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
dame nature مادرطبیعت
Mother Nature طبیعت مهربان
nature trail مسیرعلامتگذاریشده
they are cured by nature طبیعت انها را درمان میکند
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
good nature خوش خویی
attack on nature آسیبمحیطزیست
diseases of this nature اینگونه ناخوشی ها
hu man nature طبیعت انسانی
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
original nature طبع اغازین
nature reserve اندوختگاه نیادی
nature reserve اندوختگاه طبیعی
nature of the operation ماهیت عملیات
immovable by nature مال غیر منقول ذاتی
relieve nature ادرار کردن
relieve nature سر قدم رفتن
to relieve nature ادرار کردن
to relieve nature سر قدم رفتن
human nature فطرت
he has a good nature خوش حالت است
he has a good nature خوش طبع است
guardian by nature پدر
ease nature سر قدم رفتن
to ease nature سر قدم رفتن
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
inanimate nature جهان جمادات
freaks of nature غرائب طبیعت
gift of nature نعمت طبیعت
gift of nature هدیه طبیعت
good nature خوش خلقی
human nature طبیعت انسان
guardian by nature قیم طبیعی
he has a good nature خوشخو است
it occurs in nature as a gas در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
all nature looked green همه جا سبز بود
all nature looked green طبیعت سراسر سبز بود
nature nurture controversy مجادله سرشت- پرورش
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
strict nature reserve اندوختگاه طبیعی بازداشته
to answer the call of nature <idiom> به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
His speech was in the nature of an apology. ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
sexual intercourse of doubful nature وطی به شبهه
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
The color harmony in nature is very interesting. هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
sexual intercourse of doubful nature نزدیکی به شبهه
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
out of action خراب
out of action خارج ازنبرد
out of action از نبرد خارج شده
self action خود عملی
immediate action عکس العمل فوری
course of action روش انجام کار
right of action حق اقامه دعوی
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق ترافع
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
self action عمل فی نفسه
immediate action عملیات فوری
course of action راه کار
out of action غیر فعال
action تمرین
action کردار
action اثر
action اشغال نیروهای جنگی
action گزارش وضع
action اقدام
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action لیست امکانات
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action انجام کاری
action طرز عمل
action عامل
action سهم سهام شرکت
action بازی
action فرمان حاضر به تیر
action جنگ عملیات
action اژیرش
action اقامهء دعوا
action جریان حقوقی تعقیب
action جنبش
action عملیات جنگی
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
appropriate action اقدام مقتضی
action رفتار
action فعل اقدام
action عمل
action کار
action کنش
action جنگ
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
action کار اقدام
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
action جدیت
action جنبش حرکت
action جریان
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action پیکار
action عمل انجام شده
action نبرد
action تاثیر اثر جنگ
action اشاره
quick in action چابک
quick action عمل ضربتی انی
quick action عمل انی ماسوره
quick in action فرز
quantum of action ثابت پلانک
quantum of action کوانتوم کنش
quick in action جلد
radius of action شعاع عمل
radius of action برد عملیاتی هواپیما
radius of action شعاع اثر
radius of action ناحیه رانندگی
real action دعوی غیر منقول
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
reflex action عمل غیر ارادی
recourse action رجوع به دادگاه
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com