Dictiornary-Farsi | His fingers were stained with paint . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 143 (8 milliseconds)

English	Persian
His fingers were stained with paint .	روی انگشتانش لکه های رنگ بود


Other Matches

stained	لک
stained	لکه
stained	داغ
stained	الودگی
stained	لکه دار کردن
stained	چرک کردن
stained	زنگ زدن
stained	رنگ شدن رنگ پس دادن
stained	لک کردن
stained	زنگ زدگی
stained	الایش ننگ
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
stained glass	شیشه بندی منقوش
He stained his reputation .	آبرو وحیثیتش را لکه دار کرد
stained glass	شیشه کاری منقوش
to look through ones fingers	خودرابه ندیدن زدن
little fingers	انگشت کوچک
little fingers	کلیک
fingers	باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingers	دست زدن
fingers	برنامه نرم افزاری که اطلاعات مربوطه به کاربر را به پایه آدرس پست الکترونیکی بازیابی میکند
to look through ones fingers	نگاه دزدانه کردن
fingers	انگشت زدن
fingers	زبانه
fingers	انگشت
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
ring fingers	انگشت انگشتر
string fingers	سه انگشتی که زه کمان را می کشند
with fingers interlocked	با انگشتان در هم افتاده
snap one's fingers	بشکن زدن
To let something slip thru ones fingers .	چیزی را از کف دادن
sticky fingers <idiom>	عادت به دزدیدن داشتن
keep one's fingers crossed <idiom>
green fingers	متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
fingers end	سرانگشت
fingers end	بنان
light fingers	چابک دستی
light fingers	دست کج
index fingers	سبابه
to snap one;s fingers at	ناچیز شمردن
index fingers	انگشت نشان
nimble fingers	انگشتهای فرز
nimble fingers	چابک دستی
to snap one;s fingers at	با زدن بشکن
to burn ones fingers	ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
ring fingers	انگشت چهارم دست چپ
have sticky fingers <idiom>	دزد بودن
I was keeping my fingers crossed .	خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
To clench ones fingers ( fist) .	مشت خود را گره کردن
work one's fingers to the bone <idiom>	خیلی سخت کار کردن
common extensor of fingers	عضلهمنبسطانگشتان
Can count on the fingers of one hand <idiom>	رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
tap the door with your fingers	انگشت بزنید بدر
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?	چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Why don't you work? Did you break your fingers?	چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
a man's best friends are his ten fingers <proverb>	کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .	گوش شیطان کر (بزن بچوب )
pc paint	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint	نگارگری کردن نقاشی کردن
paint	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
paint	رنگ شدن
to paint out	بازدن رنگ پاک کردن
paint	رنگ
paint	رنگ کردن
paint	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
to paint something [with something]	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint	رنگ نقاشی
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
surface paint	استر
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
rustproof paint	رنگ ضد زنگ
priming paint	رنگ استری
priming paint	رنگ استر
plastic paint	رنگ پلاستیکی
water paint	رنگ لعابی
to paint the lily	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
paint stripper	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
gloss paint	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
paint spray	اسپریرنگ
paint cup	مخزنرنگ
to coat something [with paint]	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
war paint	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
traffic paint	خط کشی راه
poster paint	تقریبابیرنگ
wall paint	رنگ دیوار
phosphorescent paint	رنگ تابنده
oil paint	رنگ روغنی
cement paint	اندود کردن با دوغاب سیمان
coat of paint	اندود رنگ
enamel paint	رنگ لعابی
finishing paint	رنگ سازی اماده
fireproof paint	رنگ نسوز
flat paint	رنگ مبنا
flat paint	زمینه
fluorescent paint	رنگ فلورسنت
grease paint	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
lacquer paint	رنگ لاکی
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
oil paint	رنگ روغن
anticorrosive paint	ماده ضد زنگ
antirust paint	ضد زنگ
antirust paint	رنگ ضد زنگ
battery paint	رنگ باتری
bituminous paint	رنگ قیری
bituminous paint	رنگ قیردار
lay on paint	رنگ زدن
luminous paint	رنگ شب نما
paint gun	رنگ پاش
paint remover	رنگ زدا
paint program	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint thinner	رقیقگر رنگ
paint progarm	برنامه نگارگری
paint thinner	تینر رنگ
paint coat	روکش رنگ
paint work	رنگ کاری ساختمان
Paintbrush/Paint	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint brush	قلم موی نقاشی
paint pot	گلفشان
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
luminous paint	شبرنگ
luminous paint	رنگ نور
paint roller	غلطک رنگ کاری
to paint a rosy picture of something	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
linseed oil paint	رنگ روغن برزک
anti flouing paint	رنگ ضد خزه
acid resisting paint	رنگ ضد اسید
acid proof paint	رنگ ضد اسید
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
to strip the paint off the wall	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
heat fast paint	رنگ مقاوم گرما
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
to paint the town red	عربده کردن
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
paint spray gun	رنگ پاش
paint roller mill	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
paint roller mill	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint spray gun	پیستوله رنگ
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
You have rubbed your coat against some wet paint .	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )