Dictiornary-Farsi | I've shoveled snow all the morning. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 178 (9 milliseconds)

English	Persian
I've shoveled snow all the morning.	من تمام صبح برف پارو کردم.


Other Matches

blood snow [watermelon snow] [red snow]	برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English]	برف روی زمین نمی ماند.
shoveled	کج بیل بیلچه
shoveled	بیل زدن
shoveled	با بیل کندن انداختن
shoveled	بیل مکانیکی
shoveled	لبه منحنی اسکی
shoveled	پارو
shoveled	بیل
shoveled	خاک انداز
shoveled	بیلچه
There was a heavy fall of snow (snow-fall).	برف سنگینی بارید
the next morning	صبح روز بعد
morning	پیش از فهر
morning	صبح
morning	بامداد
the next morning	بامدادروز بعد
around 3 in the morning	تقریبا ساعت ۳ صبح
this morning	امروز بامداد
this morning	امروزصبح
morning parade	صبحگاه
morning twilight	فلق صبحگاهی
morning orders	دستورات روزانه
morning orders	برنامه روزانه
morning star	زهره
morning star	ستاره صبح
morning glory	اسب تندرو در تمرین ولی کنددر مسابقه
morning parade	مراسم صبحگاه
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
morning twilight	سپیده دم سپیده صبح
morning twilight	پگاه
yesterday morning	بامداد دیروز
yesterday morning	دیروز صبح
morning dress	جامهی رسمی صبحگاهی
morning sickness	تهوع بامدادی
coffee morning	آنچهدرصبحدرخانهافرادرویدهد
pride of the morning	مه یا باران بامداد
morning room	اتاقنورگیر
morning watch	پاس صبحگاهی
morning twilight	فلق
morning star	ستاره بامدادی
From morning tI'll noon .	ازصبح تا ظهر
early in the morning	صبح زود
Good morning	پگاه خجسته باد
good morning	صبح شمابخیر
morning glory	نیلوفر پیچ
morning coats	نیم تنه دامن گرد
morning coat	نیم تنه دامن گرد
Good morning	بامدادان نیکو
Where wI'll you be tomorrow morning?	فردا صبح کجایی ؟
It wI'll clear up by morning .	تا صبح هواصاف خواهد شد
morning draught	صبوحی
morning call	دیدنی بعداز فهر
morning prayer	نماز بامداد
i was up early this morning	امروزصبح زود بیدار شدم
Early in the morning.	صبح زود
Do you get up early [late] in the morning ?	آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
morning call book	دفتر بیداری ناو
Leave it tI'll tomorrow morning .	آنرا بگذارتا فردا صبح
I am leaving early in the morning.	من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
She wI'll arrive on friday morning .	جمعه صبح وارد خواهد شد
the morning hour has gold in its mouth <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی
tomorow morning . I wI'll leavew for london.	فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
I must make an early morning start.	باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
I havent had a bit sine morning .	از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock.	من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
snow course	برف راهه
snow under	بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow	برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow under	مستغرق ساختن
snow	واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow under <idiom>	قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow under	شکست فاحش خوردن
snow	برف امدن
snow	برف باریدن
snow	برف
to d. with snow	ازبرف
to d. with snow	پوشاندن
snow	برفک
snow	پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow berry	گل برف
granular snow	برف سفت با دانههای درشت
corn snow	برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow	برف شکری
snow berry	گل مروارید
snow guard	محافظبرف
snow grouse	بعدا پرسیده شود
snow shower	بارشبرف
new fallen snow	برف تازه
Snow thaws.	برف آب می شود
snow geese	غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
intermittent snow	بارشمتناوببرف
continuous snow	بارشبرفدائمی
snow slip	بهمن
snow devil	بهمن
corn snow	برف تگرگی
snow job <idiom>	لاف زدن
snow job <idiom>	لاف استادی زدن
snow thrower	برف خور
to shovel snow	با بیل برف کندن
to crust [snow]	تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow goose	غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-white	سفید برفی
snow-white	برفام
snow job	ماست مالی
corn snow	تگرگ
accumulation of snow	توده برف
snow-capped	دارای قله پوشیده از برف
cloggy snow	برف چسبناک
packed snow	برف فشرده شده
snow tractor	تراکتور برف
snow-white	سفید
snow bound	دچار برف
snow flake	یکجور گل حسرت
snow gage	برفسنج
snow gauge	برف سنج
snow goggles	عینک توفان
snow goggles	عینک افتابگیر
snow gun	ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet	دریچه ریزش برف
snow job	سرهم بندی
snow boot	پوتین برف یا اسکی
snow leopard	یوز پلنگ
snow lily	بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball	گلوله برف
snow flake	برف ریزه
snow flake	برف دانه
snow drift	توده برف
snow capped	دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow cave	اتاق برفی
snow charge	بار برف
snow clad	برف پوشیده
snow clad	پر برف
snow clad	برف پوش
snow covers	برف پشته
snow drift	برف انبار
snow farming	اماده کردن پیست اسکی
snow fence	دیواره برفگیر
snow fence	حفاظ برف
snow flake	دانه برف
snow ball	با گلوله برف زدن
snow line	خط برف
snow bound	بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow blindness	برف کوری
snow blink	تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow white	سفید یکدست
snow survey	برفسنجی
snow tire	تایریخ شکن
snow storm	کولا ک برف
surmounted with snow	پوشیده از برف
snow white	مثل برف سفید اسم خاص
snow blindness	برف کور
snow blind	برف کوری
snow line	خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine	ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough	برف روب
snow plough	برف پران
snow plough	برف پاک کن
snow shoe	کفش
snow shoe	برفی
snow shovel	پارو
snow blind	برف کور
snow tire	لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
to stamp the snow off your boots	با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
We had a light fall of snow.	برف سبکی بارید
snowplough [ snow-clearer]	برف روب [آلت برف پاک کن ]
The snow is more than a meter deep.	برف یک متر بلندیش است.
snow ball tree	گل بدماغ
effective snow melt	برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
half a metre deep in snow	نیم متر زیر برف
ablation [melting of snow or ice]	گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
measurement of snowfall: snow gauge	اندازهگیریمقداربارشباران
The driver coaxed his bus through the snow.	راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
snow blower [rotary snowplough]	برف خور
The snow crunched [scrunched] underfoot.	برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
slight drifting snow at ground level	بارشبرفاندکدرسطحزمین
heavy drifting snow at ground level	بارشبرفسنگیندرسطحزمین