English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (2 milliseconds)
English Persian
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
Search result with all words
he had a close shave of it مفت جست
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
Other Matches
shave تراشیدن
I'd like a shave. میخواهم ریشم را بزنم.
I'd like a shave. میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
To get a shave. اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
shave down کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
after-shave ادوکلن یا چیز دیگری که پس از اصلاح به صورت زده میشود.
after-shave وابسته به پس از ریشتراشی
shave تراش
shave ریش تراشی
shave رنده کردن
spoke shave رنده مشتی
To shave ones beard . ریش خود رازدن
spoke shave رنده مشته رنده کبوتری رنده کبوتری
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
close نزدیک شدن به فورواردها
close by دم دست
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close تغییر وضع درایستادن
close by نزدیک
to keep close نزدیک ماندن
close : بستن
close with نزدیک شدن به دشمن
to close down تعطیل کردن
close up از جلو
to close down بستن
close in نزدیک شدن
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close up! پشت توپ رو !
close نزدیک بهم
close پرچم افراشته
close پایان
close انتها
close چهاردیواری محوطه
close جای محصور
to be quite close نزدیک به هم بودن
close up کاملا افراشته
close حیاط
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up کاملا افراشته
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up از جلو
close up از نزدیک
close ایست توقف
close بستن
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک به ناو
close محصورکردن
close مسدود کردن
close منعقدکردن
close-up از نزدیک
close نزدیک
close بن بست
close تنگ
close چهار گوشه
close supervision نظارت مستقیم
run close سخت دنبال کردن
close support پشتیبانی نزدیک
of a close texture سفت باف
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close خطرنزدیک است
danger close خطر نزدیک
close the door please بیزحمت در را ببندید
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close up view نمای کلوزاپ
close the door please اگرزحمت نیست
close the door please خواهش دارم
close supervision نظارت نزدیک
to close up the rear اخر از همه امدن
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-fisted <adj.> دست بسته
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
close-set چشمهاینزدکبهم
close-cropped مویکوتاهشده
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
close-knit ریز بافت
close-knit همبسته
close-knit صمیمی و متحد
close reach نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens لنزکلوزآپ
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close station افراد بدو مرخص
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close control کنترل نزدیک
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling جفتگری قوی
close confinement زندان انفرادی
close confinement حبس انفرادی
close aneal باز پختن مسدود
close aneal گداختن مسدود
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close attack سه مهاجم
close aboard چسبیده به
close aboard نزدیک
close column ستون جمع
close column ستون بسته
close combat رزم نزدیک
close combat جنگ تن به تن
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close defence سه مدافع
close-ups از نزدیک
close-fitting قالب تن
close-fitting چسباندن
close fitting قالب تن
close price قیمت نزدیک
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range مسافت نزدیک
close fitting چسباندن
close range فاصله نزدیک
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close fisted خسیس
close fistedness خشک دستی
close-ups کاملا افراشته
close fistedness خست
close fit مناسب
close-ups از جلو
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close station خدمه بدو مرخص
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed cubic مکعبی تنگچین
close order drill مشق صف جمع
close packed structure ساختار تنگچین
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com