Dictiornary-Farsi | I had pins and needles in my legs. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 84 (1 milliseconds)

English	Persian
I had pins and needles in my legs.	ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.


Other Matches

pins and needles	عصبانی
pins and needles	احساس مورمور در اثر خواب رفتگی
on pins and needles <idiom>	عصبی
to have pins and needles	مور مور کردن [در اثر خواب رفتگی]
I feel pins and needles in my foot.	پایم خواب رفته
pins	اتصالات فلزی کوچک روی یک DIP
needles	طعنه زدن
nine pins	نوعی بولینگ قدیمی
pins	خار لامپ
needles	اذیت کردن عقربه
needles	سوزن پیکاپ
needles	با سوزن تزریق کردن
needles	سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needles	ستون هرمی شکل
needles	سوزن
needles	سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needles	سوزن دوزی کردن
clothes pins	گیرهی رخت خشک کنی
rolling pins	وردنه
clothes pins	گیرهی رجه
stuck with pins	سنجاق زده
curling pins	فرسرد
gusset needles	میلهای کناری
tie-pins	رجوع شود به stickpin
fir needles	شاخهصنوبر
rolling pins	تیرک
pine-needles	برگ کاج
safety pins	اشبیل ضامن
safety pins	خار ضامن میله ضامن
pine needles	کاجسوزنی
types of pins	انواعموانعبرلیتگ
to have the legs of	تندتر رفتن از
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
to take to one's legs	ریختن
he is on his legs	بر پا ایستاده است
he is on his legs	از بستربرخاسته است
he is on his legs	کارش دایراست
to have the legs of	پیش افتادن از
he is on his last legs	کار وبارش خوب نیست
he is on his last legs	در دم واپسین زندگی است
legs	ساق پا
legs	شاخه مسیر حرکت
legs	پاچه شلوار
legs	خط واصل بین دو نقطه شاخه
legs	ساق مثلث قائم الزاویه
legs	دوندگی کردن
legs	پا زدن
legs	بخش قسمت
legs	پا پاچه
legs	ران
legs	ساقه
legs	پایه
legs	قسمتی از مسابقه
legs	مسافت طی شده قایق در یک دور
he is on his last legs	پایش لب گوراست
legs	ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
legs	مسیر ممکن در یک تابع
legs	ساق
to fall on one's legs	از دشواری رها شدن
he walked me off my legs	مراخسته کرد
peg-legs	پای ساختگی
tail between one's legs <idiom>	احساس شرمندگی
to stretch one's legs <idiom>	خستگی درکردن
sea legs	شاخههای مسیر حرکت ناو
with the legs crossed	چهارزانو
thoracic legs	پایچسبیدهبهقفسهسینه
peg-legs	دارای پای مصنوعی
red legs	نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
to stand on one's own legs	متکی بخود بودن
to stretch one's legs	برای ورزش راه رفتن
sheer legs	سه پایه
sheer legs	یکجور جرثقیل
shear legs	جرثقیل پایه دار
peg-legs	پای چوبی
sheer legs	ماچونه
ido not feel my legs	نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
daddy-long-legs	بابا لنگ دراز
daddy-long-legs	رجوع شود به fly crane
Stretch your legs according to your coverlet . <proverb>	پایت را به اندازه گلمت دراز کن .
Shall wd go for awalk ? shall we go and stretch our legs .	میل دارید قدری قدم بزنیم ؟
She has long and shapely legs .	ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
He came back with his tail between his legs.	دست از پ؟ درازتر برگشت
My legs fell asleep [are numb] .	ساق پاهایم خوابشان برده [سر شده اند] .