Dictiornary-Farsi | I stayed at the hotel with some friends. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (1 milliseconds)

English	Persian
I stayed at the hotel with some friends.	با دوستانم درهتل ماندم


Other Matches

stayed	ماندن
stayed	انکر
stayed	سپر
stayed	سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stayed	بکسل طولی ناو
stayed	توقفگاه
stayed	حائل
stayed	تکیه مهار
stayed	نقطه اتکاء
stayed	توقف کردن
stayed	نگاه داشتن
stayed	بازداشتن
stayed	توقف مکث
stayed	ایست
stayed	سکون
stayed	مانع عصاء
i stayed there for days	سه روز انجا ماندم
He stayed three nights with us.	سه شب پیش ما بود
he is none of my friends	او از دوستان من نیست
i was on a v to some friends	می رفتم با تنی چند ازدوستانم دیدن کنم
to keep friends	د ردوستی پایداربودن
to keep friends	باهم دوست ماندن
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
he has no friends	او هیچ دوست و اشنایی ندارد
friends	یاری نمودن
friends	رفیق
friends	دوست
friends	دوست کردن
friends	یار
We stayed at the seaside for one week .	یک هفته کنا ردریا ماندیم
I stayed up reading until midnight.	تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
He wisely stayed at home .	عقل کردودرمنزل ماند
cable-stayed bridges	کابلهایبرقراریپل
I am always ready to help my friends.	همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
You are counted among my best friends.	شما را از بهترین دوستانم می شمارم
Some friends who shall be nameless.	برخی از دوستان که اسمشان رانمی برم
to make friends with anyone	کردن
to make friends with anyone	با کسی اشنایی یا دوستی
make friends <idiom>	رفاقت با حیوانات ومردم
imaginary friends	دوستان خیالی [روانشناسی]
i lost my friends	دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
Tourists have stayed away in droves this summer.	این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
I stayed in concealment until the danger passed.	خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
She is always making trouble for her friends.	همیشه برای دوستانش درد سر بوده
He lowered himself in the esteem of his friends.	خودش را از چشم دوستانش انداخت
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
hotel	هتل
hotel	مهمانخانه
hotel	مسافرخانه
a man's best friends are his ten fingers <proverb>	کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
A full purse never lacks friends.. <proverb>	یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
I foud myself in opposition to my friends on this question .	در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
put up at a hotel etc. <idiom>	درهتل یا خانه کسی ماندن
There are no vacancies at the hotel.	هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
franchisede i'hotel	مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
Is there a hairdresser's in the hotel?	آیا آرایشگاه در هتل هست؟
maitred'hotel	معشوقه
maitred'hotel	سرپیشخدمت مدیر مهمانخانه
hotel-Dieu	بیمارستان فرانسوی
I am staying at the hotel.	در هتل منزل دارم.
The hotel has overcharged me .	هتل گران پایم حساب کرده
hotel reservation	رزرو هتل
Do you have a hotel guide?	آیا دفترچه راهنمای هتل را دارید؟
hotel reservation	محل رزرو هتل
Where is the hotel reservation?	رزرو هتل کجاست؟
Can you recommend a hotel?	آیا میتوانید یک هتل به من معرفی کنید؟
hotel staff	کارکنان هتل
Is there a beauty salon in the hotel?	آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
Hotel accommodation is rather expensive there.	قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
hotel reservation desk	میزرزرودرهتل
Where is the hotel/ guest house?	هتل کجاست؟
Befor I knew it , the hotel bI'll was sent .	هنوز هیچه نشده صورتحساب هتل را فرستادند
to make friends [to make connections]	رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
The hotel was home from home .	هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )

I stayed at the hotel with some friends.

با دوستانم درهتل ماندم