Total search result: 201 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
ASIC |
ICهای خاص برای یک کار خاص یا خصوصیات مشخص |
|
|
Other Matches |
|
packaged |
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند. |
packages |
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند. |
package |
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند. |
personal |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
hybrid circuit |
ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص |
rule |
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند |
quartz clock |
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود |
ikon |
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع |
silicon |
عنصری با خصوصیات نیمه هادی , به صورت کریستال برای تولید کنندگان IC |
particularity |
دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته |
multifunction |
صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد |
querying |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
queried |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
query |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
queries |
پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل |
exception |
ذخیره سازی لغات و نیازها و خصوصیات مخصوص آنها برای پردازش کلمه و ترکیب تصویر |
exceptions |
ذخیره سازی لغات و نیازها و خصوصیات مخصوص آنها برای پردازش کلمه و ترکیب تصویر |
B register |
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود |
temporarily |
برای زمان مشخص یا نه همیشه |
to be clear to somebody |
برای کسی مشخص بودن |
named departure point |
نقطه مشخص برای حرکت |
named port of shipment |
بندر مشخص برای حمل |
realizing |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realizing the palette |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realised |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realising |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realize |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realized |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realizes |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
realises |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
fine tune |
تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی |
serve one's purpose <idiom> |
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص |
keypad |
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص |
voyage charter |
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص |
MMX |
قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود |
label |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
fields |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
labeling |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
fielded |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
labelled |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
boundaries |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
boundary |
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه |
labels |
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود |
symbolic i/o assignment |
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی |
dispatching priority |
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها |
beaufort scale |
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد |
field |
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن |
rs c |
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند |
flags |
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود |
private |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
privates |
محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی |
flag |
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود |
role indicator |
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص |
effective |
آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است |
Hypergraphia |
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن] |
claim frame |
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه |
electronic |
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص |
arithmetic |
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند |
bombed out |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
universal |
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه |
restrict |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
bench mark |
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود |
PID |
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران |
retrieval |
سیستم جستجوکه تامین کننده اطلاعات مشخص ازپایگاه داده ها برای کاربراست |
restricts |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
tetragraph |
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل |
bomb |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
restricting |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
bombed |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
bombs |
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص |
calling sequence |
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است |
answers |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
answering |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
answered |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
answer |
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش |
color code |
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها |
business |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
powering |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
device |
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص |
labelled |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
powers |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
labels |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
powered |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
label |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
power |
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند |
personal |
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند. |
businesses |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
labeling |
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف |
devices |
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص |
framebuffer |
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود |
language |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
languages |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
frequency shift keying |
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود |
formats |
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است |
format |
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است |
symbolic |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
notification message |
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود |
symbolically |
1-هرزبان کامپیوتری که در آن محل ها با نام مشخص شده است .2-هر زبان که برای نوشتن که منبع به کار می رود |
QBE |
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود |
algorithm |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
algorithms |
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص |
knowledge |
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل |
identity |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
routing |
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد |
identities |
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود |
SGML |
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند |
niladic |
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است |
tabled |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
tabling |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
table |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
tables |
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است |
address |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
addressed |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
addresses |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
high resolution bit mapped display |
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش |
arm |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
cards |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
editing run |
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند |
card |
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود |
algebra |
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن |
CUG |
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز |
duplex |
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود |
duplexes |
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود |
programming |
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است |
Ultimedia |
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند |
cryptographic |
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند |
scans |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
scan |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
scanned |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
analog |
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
cell |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
cells |
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص |
ruler |
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود |
rulers |
میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود |
constant |
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است |
constants |
سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است |
analogue |
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
analogues |
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد |
BAT file extension |
مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم |
descriptor |
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند |
paticular |
خصوصیات |
specifications |
خصوصیات |
identity |
خصوصیات |
specification |
خصوصیات |
particular |
خصوصیات |
characteristics |
خصوصیات |
identities |
خصوصیات |
patterns |
خصوصیات |
pattern |
خصوصیات |
featured |
خصیصه خصوصیات |
features |
خصیصه خصوصیات |
featuring |
خصیصه خصوصیات |
aircraft specification |
خصوصیات هواپیما |
strength properties |
خصوصیات استحکام |
feature |
خصیصه خصوصیات |
physical characteristics |
خصوصیات زمین |
personalism |
خصوصیات شخص |
profiled |
نیمرخ خصوصیات |
military specifications |
خصوصیات نظامی |
profile |
نیمرخ خصوصیات |
profiles |
نیمرخ خصوصیات |
patterns |
خصوصیات فردی |
target description |
خصوصیات هدف |
pattern |
خصوصیات فردی |
profiling |
نیمرخ خصوصیات |
racialism |
خصوصیات نژادی |
bisexuality |
داشتن خصوصیات نر وماده |
bathymetry |
اندازه گیری خصوصیات اب |
personalities |
اخلاق و خصوصیات شخص |
hypnagogic |
دارای خصوصیات خواب |
hypnogogic |
دارای خصوصیات خواب |
characters of economic growth |
خصوصیات رشد اقتصادی |
quirk |
خصوصیات تغییر ناگهانی |
quirks |
خصوصیات تغییر ناگهانی |
personality |
اخلاق و خصوصیات شخص |
volcanism |
شرایط و خصوصیات اتشفشانی |
particulars |
جزئیات خصوصیات مشخصات |
purchase description |
خصوصیات جنس مورد نیازخرید |
cryogenic memory |
استفاده از خصوصیات هدایت مواد |
quirk |
تزئینات یا خصوصیات خط نویسی شخص |
quirks |
تزئینات یا خصوصیات خط نویسی شخص |
physical characteristics |
مشخصات زمین خصوصیات بدنی |
feminize |
دارای خصوصیات زنانه شدن |
description |
لیست داده ها و خصوصیات آنها |
bisexual |
دارای خصوصیات جنس نر وماده |
ballistics |
شناسایی خصوصیات منحنی مسیرگلوله |
stand-offs |
خصوصیات جنگ افزار هواپیما |
capsular |
دارای خصوصیات کپسول مجوف |
impalpability |
دارای خصوصیات لمس ناپذیری |
stand-off |
خصوصیات جنگ افزار هواپیما |
stand off |
خصوصیات جنگ افزار هواپیما |
IMA |
قالب ها و خصوصیات افراد است |
karyotype |
مجموعه خصوصیات کروموزمی موجودات |
bisexuals |
دارای خصوصیات جنس نر وماده |
technical characteristics |
خصوصیات فنی یک دستگاه یاوسیله |
descriptions |
لیست داده ها و خصوصیات آنها |
performances |
قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب |
pl/ |
حاوی خصوصیات FORTRAN, COBOL, ALGOL |
performance |
قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب |
wellborn |
نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت |