English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Impress on (instruct) her to return quickly . urge her to come back soon . به اوبسپارید که زود مراجعت کند
Other Matches
Go and come back soon (quickly). برو وزود برگرد
To return . To give back. پس دادن
urge میل
urge انگیزش
urge تسریع شدن ابرام کردن
urge انگیختن
urge با اصرار وادارکردن
urge اصرار کردن
urge ترغیب کردن
quickly بدون مصرف زمان زیادی
quickly تند
quickly بسرعت
Come as quickly as possible. تا آنجا که می شود زود بیا
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
Call an ambulance quickly. فورا یک آمبولانس خبر کنید.
impress طبع
impress : تحت تاثیر قراردادن
impress باقی گذاردن
impress تاثیر کردن بر
impress مهرزدن
impress : مهر
impress نشان
impress نشان گذاردن
impress اثر نقش
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
to impress on the mind خاطر نشان کردن
instruct اموختن به راهنمایی کردن
instruct تربیت کردن
instruct آموزش دادن
instruct یاد دادن
instruct اموزاندن
instruct درس دادن
instruct بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instruct دستور دادن اموزش دادن
instruct تعلیم دادن
instruct یاد دادن
instruct تعلیم دادن
instruct اموزاندن
instruct تدریس کردن
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
non return to zero بدون بازگشت به صفر
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
in return در تلافی [کاری]
in return به جای [کاری]
return [on something] نرخ بازدهی
return [on something] فایده
return [on something] محصول
return [on something] سود
return [on something] درآمد
return [on something] نرخ بازده
in return for بجای
in return for عوض
in return for درعوض
in return درعوض [کاری]
return مراجعت برگرداندن
return پس فرستادن عودت
return برگشت
return بازگشت
return اعاده بازگشت
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش نهایی هیات تحقیق
return برگشتن
return آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
return کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return عملکرد کارکرد
return مراجعت
return نشانههای انتهای خط
return کلید Return
return عودت دادن
return to zero با بازگشت به صفر
return دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
return رجعت
return بازده
return مراجعت کردن
return اعاده
return درامد
return عایدی
return گزارش دادن
return مراجعت کردن عکس العمل
return گزارش رسمی
to return a v to any one کسی رابازدیدکردن ببازدیدکسی رفتن
return عودت
return to zero بازگشت به صفر
diminishing return بازده نزولی
constant return بازده ثابت
decreasing return بازده نزولی
return flight پرواز برگشت
ground return برگشت زمینی
carriage return تعویض سطر Return/Enter
enter/return کلید Return یا Enter
return ticket بلیط رفت و برگشت
sale or return فروش یا عودت
sale or return فروش یااعاده
sea return امواج بازگشتی از دریا به صفحه رادار
to return a visit بازدید کردن
short return برگشت کوتاه
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
terrain return اکوی زمینی
terrain return انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
till his return تا موقع برگشتن او
to bring a return درامد دادن
track return مدار برگشت
return lines خطهای بازگشتی
return interval دوره بازگشت
carriage return سیگنال یا کلیدی که به شروع خط بعد کاغذ یا صفحه نمایش می رود
carriage return سر سطر رفتن
carriage return بازگشت نورد
carraiage return سر سطر رفتن
by return of post با نخستین پست
ball return بازگشت گوی بولینگ
return pipe لوله برگشت
return to base بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
return to scale بازده نسبت به مقیاس
return to zero signal علامت مراجعه ضبط که به عنوان سطح نوار مغناطیسی نشده به کارمی رود.
fair return بازده منصفانه
return wire سیم برگشت
ration return اسناد هزینه جیره
rate of return نرخ بازدهی
radar return انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
return flow جریان برگشت
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
return air بازگشتهوا
ration return اسنادجیره
return perion زمان برگشت
return perion دوره تناوب
return current جریان برگشت
return code رمزبازگشت
return circuit مدار برگشتی
return cargo محموله برگشت
return address نشانی بازگشت
return account صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
return account حساب بازگشت
return a negative پاسخ منفی دادن
please return the book خواهشمندم کتاب را برگردانید
return spring فنرارتجاعی
return key کلید Return
i will return his kindness مهربانی او را تلافی خواهم کرد
return conductor سیم برگشت
return pistol طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
rate of return نرخ بازده
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
ground return بازتاب زمینی
grid return سیم برگشت شبکه
grid return سیم برگشت
return match بازیبرگشت
day return بلیط رفتو برگشت
return on capital بازدهی سرمایه
non return valve شیر یک سویه
non return valve شیر یکطرفه
return key کلید بازگشت
return line خط برگشت
return of a guarantee عودت ضمانتنامه
return of guarantee عودت ضمانتنامه
return of capital بازده سرمایه
fair return بازده عادلانه
return ticket بلیط دوسره
automatic return سیستم عودت خودکار وسایل
return tickets بلیط دوسره
average return بازده متوسط
to return a greeting جواب سلام دادن
stay there till i return انجا بمانیدتامن برگردم
private rate of return نرخ بازده خصوصی
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
law of diminishing return قانون بازده نزولی
hurdle rate of return کمترین نرخ بازده
under arm low return ضربه کوتاه پایین دست
double-return stair پله های دوتایی
law of increasing return قانون بازده فزاینده
gross rate of return نرخ بازده ناخالص
increasing marginal return بازده نهائی فزاینده
coin return bucket محلبرگشتپول
marginal return of capital بازده نهائی سرمایه
marginal return of investment بازدهی نهائی سرمایه گذاری
net rate of return نرخ بازده خالص
law of increasing return قانون بازده صعودی
hurdle rate of return نرخ بازده لازم
to get a good return on an investment بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
soft carriage return خط فاصله خالی
main return pipe لولهبرگشتاصلی
branch return pipe لولهبرگشتشاخهای
social rate of return نرخ بازده اجتماعی
normal rate of return نرخ بازده متعارف
rate of return over cost نرخ بازدهی بر هزینه سرمایه
ground return circuit مدار تک سیم
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
average net return بازده خالص متوسط
constant return to scale بازده ثابت نسبت به مقیاس
The return on the bonds amounts to ... مبلغ بازده اوراق بهادار برابراست با ...
internal rate of return نرخ بازده داخلی
Tehran- paris and return ( vice –versa) . تهران ـ پاریس وبالعکس
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up معکوس ریختن
To back down . کوتاه آمدن
back-up جاگیری پشت یار
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up پشت قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com