Dictiornary-Farsi | It doesnt matter. it is nothing. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 155 (8 milliseconds)

English	Persian
It doesnt matter. it is nothing.	چیزی نیست ( عیب ندارد )


Other Matches

What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb>	چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
It doesnt solve anything.	دردی را دوا نمی کند
She doesnt look her age .	از سنش جوانتر نشان می دهد
It doesnt accord with my calulations.	با حساب من جور درنمی آید
The stamp doesnt stick.	این تمبر نمی چسبد
She doesnt like that young man.	از آن جوان خوشش نمی آید
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .	مقصودی ندارد
He doesnt do it for our black eyes.	عاشق چشم وابروی ماکه نیست
He doesnt play the piano either .	پیانوهم نمی زند
It doesnt ring true to me .	به گوشم درست نمی آید
It doesnt make any difference to me .	برای من فرقی نمی کند (ندارد)
The chimney doesnt have enough draft .	این دود کش خوب هوانمی کشد
It doesnt look nice . It is useemly.	صورت خوشی ندارد
The shirt doesnt fit me.	این پیراهن اندازه ام نیست
It doesnt pay . It is not worth the while.	صرف نمی کند
The engine doesnt run smoothly .	موتور روان کار نمی کند
My salary doesnt last me to the end of the month.	حقوقم به آخر ماه نمی رسد
Money doesnt grow on trees.	پول که علف خرس نیست
The deal is off. Forget it . That doesnt count .	مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
The sentence doesnt convey the meaning.	این جمله معنی رانمی رساند
He doesnt belong to our set (clique).	دردار ودسته مانیست
Make sure the statuette doesnt topple over .	هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.	جلوی پدرش سیگار نمی کشد
The car engine doesnt run ( work ) .	موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)	بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
It doesnt meet the present day requirments(needs).	جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn.	عین خیالش نیست
matter of course	چیز طبیعی
matter of course	بدیهی نتیجه منطقی
no matter how he has done it	هر جور میخواهدکرده باشد قطع نظر از اینکه چه جوراین کار را کرده است
the f.of the matter	حقیقت امر
to e. into a matter	مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
what matter?	چه اهمیت دارد
what is the matter	جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
What is the matter with you?	چته ؟
matter of course	چیز عادی
What's the matter?	موضوع چیه؟
What is the matter?	چه خبر است؟
What is the matter?	موضوع چه است؟
I'll look into the matter.	من موضوع را دنبال خواهم کرد.
to have no say [in that matter]	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
In this matter	در این بابت [قضیه]
to go into the matter	به این مطلب رسیدگی کردن
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
no matter <idiom>	صرفنظر
matter of course <idiom>	عادت،راه عادی،قانون
matter <idiom>	مهم بودن
for that matter <idiom>	به همان علت
matter of	موجبات گله گزاری
does it matter to you	ایا برای شما اهمیت دارد
in this matter	در این امر
i a with you on that matter	من در ان موضوع با شماموافق هستم
matter	امر قضیه
in this matter	دراین امر
in this matter	در این باب
matter	قالب
no matter	چیزی نیست
matter	مشکل یا مساله قابل بحث
for that matter	از ان باب
matter	بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
no matter	اهمیت ندارد
matter	کالا
matter	مطلب چیز
matter	امر
matter	موضوع
it does not matter	عیب ندارد چیزی نیست
matter	اهمیت
matter	جسم
matter	ذات
matter	ماهیت جوهر
it does not matter	اهمیت ندارد
matter	ماده
matter	مهم بودن اهمیت داشتن
bituminous matter	ماده قیری
subject matter	موضوع اصلی
When wI'll the matter come up for discussion ?	موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
What is the matter with you ? what ails you?	شما را چه می شود
matter of fact <idiom>	چیزی واقعا درست باشه
coloring matter	رنگ
subject matter	مطلب موضوع
as a matter of fact	حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
anti matter	ضد ماده
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .	عیب ندارد
root of the matter	اصل مطلب
A matter of expediency .	یک امر مصلحتی
matter-of-fact <idiom>	چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
to regard something as a matter of course	چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
to suggest it is appropriate to do so [matter]	پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
coloring matter	ماده رنگ
matter and form	جوهر و عرض
that is a matter of habit	موضوع عادت است
that is a matter of habit	کار عادت است
interstellar matter	ماده بین- ستارهای
the matter in hand	موضوع مورد بحث
the matter is perplexed	مطلب پیچیده است
the matter is perplexed	موضوع درهم است
the matter was kept private	مطلب را پوشیده نگاه داشتند
to inquire into a matter	مطلبی را باز جویی
to inquire into a matter	کردن
tellurian matter	ماده زمینی
printed matter	مواد چاپی
matter of couurse	چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
matter on hand	موضوع بحث
matter on hand	مانحن فیه
matter wave	موج مادی
post matter	چیزهای پستی
post matter	محمولات پستی
printed matter	مطبوعات
matter in hand	موضوع مورد بحث
printed matter	اوراق چاپی
matter of fact	بطور واقعی
gospel of matter	انجیل متی
front matter	پیش گفتار
front matter	مقدمه
The fact of the matter is. . . . . . .	حقیقت امر اینست که ...
fluoresent matter	ماده فلوئورسان
grey matter	بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
the point [of the matter]	اصل مطلب
conservation of matter	بقای ماده
gray matter	ماده خاکستری بافت عصبی مغز
gray matter	ماده خاکستری
matter-of-fact	بطور واقعی
We must inquire into this matter.	درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
matter of fact	حقیقت امر
white matter	ماده سفید
Does it matter if I dont come ?	اشکالی دارد اگرنیایم ؟
matter-of-fact	حقیقت امر
i had no voice in that matter	من دران قضیه رایی نداشتم
She has no sense of shame . She doesnt know the meaning of shame.	خجالت سرش نمی شود
His objection doesnt apply . His objection is not valid .	ایرادش واردنیست
The judge will have the final say on the matter.	قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
Please reply as a matter of urgency.	لطفا فوری پاسخ دهید.
It cannot be trifled with . It is no joking matter.	شوخی بردار نیست
It is no easy matter . Its quite a job.	کار سهل وساده ای نیست
The crux of the matter . The quintessence.	جان کلام ( مطلب )
I have a free hand in this matter.	دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
to make inquires into a matter	در امری تحقیقات بعمل اوردن
to make inquires into a matter	کردن
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself]	این مطلب بخودی خود
matter of mutual interest	موضوع دارای سود دوجانبه
to make inquires into a matter	چیز ی را باز جویی
a matter of relative importance	موضوعی با اهمیت نسبی
I had no opportunity to discuss the matter .	فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
To follow up (trace) a matter (case).	موضوعی را دنبال کردن
to bring the matter before a court [the judge]	دعوایی را در حضور قاضی آوردن
To raise a question . To bring up a matter .	موضوعی رامطرح کردن
To bring a matter to successful issue .	کاری را به نتیجه رساندن
The matter assumed significant proportions.	دامنه کار با لاگرفت
No matter which way you fling a cat, it will light. <proverb>	گربه را هر طورى بیندازند روى چهار دست و پا پائین مى آید.
We shall look into the matter in due ( good ) time .	درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.	پای این کار باید محکم بایستی
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb>	بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
As a matter of the fact. in fact . in point of fact.	درحقیقت
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.]	این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.