Dictiornary-Farsi | Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 180 (9 milliseconds)

English	Persian
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out .	مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند


Other Matches

You are asking for it. You are sticking your neck out.	مثل اینکه تنت می خارد
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off.	اهل تظاهر است [اهل نمایش وژست]
sticking	چسبنده
sticking	چسبناک
sticking point	مرز ناجنبایی
sticking point	نقطهی عدم تحرک
sticking points	نقطهی عدم تحرک
sticking voltage	ولتاژ وقفه
high sticking	بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high sticking	خطا با ضربه چوب لاکراس
sticking point	حدی که پس از آن شخص یا چیز از جا حرکت نمیکند
sticking point	نکتهی مورد بحث یا منازعه
sticking plaster	مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
sticking plasters	مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
sticking points	نکتهیاصلی
sticking points	نکتهی مورد بحث یا منازعه
sticking points	حدی که پس از آن شخص یا چیز از جا حرکت نمیکند
sticking points	مرز ناجنبایی
sticking point	نکتهیاصلی
likes	شبیه همچون
likes	بسان
likes	همچنان
likes	هم شکل
likes	هم جنس
likes	متمایل به تساوی
likes	شاید
likes	احتمالا
likes	فی المثل
likes	مثلا
likes	همگونه
ask him if he likes to go	از او بپرسید ایا میل دارد برودیا نه
ask him if he likes to go	از او بپرسید "میل دارید بروید یا نه "
likes	متشابه
likes	نظیر همانند
likes	قرین
likes	دوست داشتن
likes	مایل بودن
likes	دل خواستن
likes	نظیر بودن
likes	بشکل یاشبیه
likes	بودن مانند
likes	مثل
likes and dislikes	چیزهایی که شخص میل داردو چیزهایی که شخص ازانهابیزاراست
She likes loose - fitting dresses .	از لباس های گشاد خوشش نمی آید
After dinner he likes to retire to his study.	پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
It is no trouble at all.	زحمتی ندارد
take the trouble <idiom>	ارزش زحمت را داشتن
He is looking for trouble.	دنبال شر می گردد
trouble	ازار
i am sorry to trouble you	ببخشید اسباب زحمت شدم
It wI'll get us into trouble.	ما را به درد سر خواهد انداخت
no trouble	زحمتی نیست
ask for trouble <idiom>	دنبال دردسر گشتن
trouble	رنجه کردن زحمت دادن
to get into trouble	بزحمت افتادن
to get into trouble	توی دردسرافتادن
trouble	مزاحمت زحمت
trouble	رنجه
trouble	دچار کردن اشفتن
trouble	مصدع شدن
trouble	ازار دادن
to take trouble to do anything	زحمت کردن کاری را بخوددادن
to cause trouble for oneself	برای خود دردسر راه انداختن
It is not worth the trouble.	بزحمتش نمی ارزد
trouble shooting	رفع گیر
trouble-free	آنچهتولیددردسرنکند
trouble spot	کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
to get oneself into trouble	بزحمت افتادن
time trouble	کمبود وقت
trouble shooting	رفع اشکال
It ilanded him in trouble .	آدم کار کشته ای است
trouble shooting	رفع عیب کردن رفع گیر کردن
time trouble	ضیق وقت
I'll trouble you to be quiet.	می شود بی زحمت حرف نزنی؟
time trouble	تنگی وقت
trouble-free <adj.>	بدون دردسر
liver trouble	ناخوشی جگر
i thanked him for his trouble	برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i wish to spqre you trouble	زحمت شما را کم کنم
it is not worth the trouble	بزحمتش نمیارزد
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
liver trouble	مرض کبد
trouble-free <adj.>	بدون زحمت
may i trouble you for the salt	نمک رابدهید اینطرف
may i trouble you for the salt	بیزحمت
agreat d. of trouble	بسی زحمت
I took a great deal of trouble over it.	روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
May I trouble you to pass the salt please.	ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
She is always making trouble for her friends.	همیشه برای دوستانش درد سر بوده
To make mischief. To stir up trouble.	شرراه انداختن
neck	گردنه
neck	گردن
neck	خزانه فشنگ
neck	کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
neck	نخ نخ شدن
neck	نخ شدگی
neck	باریکه
neck	ماچ ونوازش کردن
neck	تنگه
neck	قسمتی از سر چوب گلف ولاکراس
neck	یقه
neck and neck <idiom>	درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
neck or nothing	یا سر میرود یا کلاه می اید
neck and neck	شانه بشانه
neck and neck <idiom>	دوش به دوش
neck	گردن سر و گردن اسب
he got it in the neck	باووارد امد
he got it in the neck	ضربت سخت یا
V-neck cardigan	ژاکتیقههفت
stick one's neck out <idiom>	مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
neck of the woods <idiom>	ناحیه یا قسمتی از کشور
neck warmer	گرم کن گردن [نوعی لباس]
a pain in the neck <idiom>	مزاحم
V-shaped neck	گردنVشکل
a pain in the neck <idiom>	موی دماغ
ivory neck	گردن بلورین [رنگ عاج]
I have a stiff neck .	گردنم دردمی کند
to be a pain in the neck	مزاحم بودن
You're a pain in the neck!	اعصاب آدم را خورد می کنی!
To crane ones neck .	گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
pain in the neck	آدم [چیز] اعصاب خورد کن
to be a pain in the neck	موی دماغ بودن
square neck	یقهچهاگوش
low neck	یقه باز
neck cloth	دستمال گردن
neck cloth	کاشکول نظامی
neck necessity	گردن
neck necessity	گردنه
neck necessity	برزخ
neck necessity	تنگه یخه
neck necessity	یقه
neck necessity	قسمت زیرین تاج ستون
neck necessity	کاکوله
neck and crop	سراسیمه
neck and crop	باسر
goose neck	زانویی
low neck	دکولته
bottle neck	مهلکه
bottle neck	محل تراکم عبور ومرور
bottle neck	گیر در کار
bottle neck	مانع اشکال کار
deer neck	گردن کشیده
deer neck	گردن همایی
ewe neck	گردن لاغرومعیوب و مقعر
goose neck	زانو
neck wear	کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
round neck	یقهگرد
bateau neck	یقهقایقی
cowl neck	یقهشل
crew neck	یقهناخدایی
the neck of a womb	عنق رحم
draped neck	یقهیچینچینی
neck end	انتهایگردن
neck guard	حافظگردن
neck of femur	گردنهاستخوانران
neck strap	تسمهگردن
polo neck	یقهایستادهپشت
to save one's neck	از دار رهایی یافتن
neck band	یخه پیراهن یا جامه دیگر
stiff neck	گردن خشک
swan neck	انتهای خمیده لوله
the neck of a bottle	گردن بطری
the neck of a womb	گردن زهدان
red neck	کارگردهاتی
stiff neck	خشکی گردن
save one's neck/skin <idiom>	نجات خوداز خطر ومشکل
pain in the neck (ass) <idiom>	کاریا شخص رنجش آور
polo-neck sweater	بلوزیقهاسکی
crew neck sweater	ژاکتیقهناخدایی
to break the neck of a task	کمر کاریرا سکشتن
he broke his neck necessity	گردنش شکست
An open-neck shirt.	پیراهن سینه باز
uterine neck [Cervix uteri]	دهانه رحم [کالبدشناسی]
neck of (the) uterus [Cervix uteri]	گردن رحم [کالبدشناسی]
neck of the womb [Cervix uteri]	گردن رحم [کالبدشناسی]
uterine neck [Cervix uteri]	گردن رحم [کالبدشناسی]
neck of (the) uterus [Cervix uteri]	دهانه رحم [کالبدشناسی]
neck of the womb [Cervix uteri]	دهانه رحم [کالبدشناسی]
To fling ones arms round some bodys neck .	دست را دورگردن کسی انداختن