Dictiornary-Farsi | Milk that has turned sour. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 144 (2 milliseconds)

English	Persian
Milk that has turned sour.	شیری که ترش شده است.


Other Matches

The milk [the wine] has already turned [gone off] .	شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
churned sour milk	دوغ
turned	چرخشیافتن تغییرکردن
He turned away from me .	ازمن روی گرداندن
well turned	خوب ادا شده خوش عبارت
turned out	فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
It turned out well.	خوب از آب درآمد
She turned to me and smiled.	روکردبه من ولبخند زد
it turned my head	سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
it turned my stomach	دلم رابهم زد
He turned away from his wife .	از همسرش رو گردان شد
turned in thelathe	تراشیده
He turned pale.	رنگش پرید
He turned his back on us.	پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
the tide has turned	ورق برگشته است
turned in thelathe	خراطی شده
turned inside out	پشت رو شده
turned inside out	وارونه
She turned the conversation to another subject.	او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
She turned as pale as death .	رنگش مثل ماست سفید شد ( پرید )
He turned as pale as death .	رنگش مثل گچ سفید شد
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.	هر طور کردم غلط درآمد
He (his hair) turned grey.	مویش خاکستری شد
All of a sudden , he turned up in Europe .	یکدفعه سر از اروپا درآورد
sour	ترش بودن
sour	ترش شدن
sour	ترش
sour	تند
sour	مزه اسید داشتن
It made me sick . It turned my stomach.	دلم را بهم زد
the math teacher-turned-model	آموزگار ریاضیی که مدل شده است.
sour mash	غلات خیسانده برای تهیه مشروبات
sour orange	نارنج
sour temper	کج خلقی
whiskey sour	کوکتیل مرکب از ویسکی و شکرو اب لیمو
sour temper	تندی
sour gum	درخت ترشک
sour cherry	البالو
sour orange	درخت نارنج
sour temper	ترشرویی
sour gum	بامیه
smell sour	بوی ترشیده دادن
sour apple	ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
sour ball	کلوچه سخت ترش مزه
sour cherry	درخت گیلاس
sour grapes	غوره
sour taste	مزهترشی
taste sour	ترش مزه بودن
sour dough	[مکتشف با تجربه]
sour dough	کهنه کار
to turn sour	ترش شدن [آشپزی و غذا]
it smells sour	بوی ترشیده میدهد
to turn sour	بریده شدن [آشپزی و غذا]
sweet-and-sour	ترش وشیرین
sweet and sour	ترش وشیرین
it smells sour	از بوی ان پیدا است که ترش شده است
sour dough	خمیر ترش
sour cream	خامه ترش
sour dock	ترشک
as sour as a crab <idiom>	مثل برج زهرمار
sour grapes mechanism	مکانیسم ناچیز انگاری
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
His action is in the nature of sour grapes.	اززور پسی اینکار رامی کند
to go off milk	دیگرشیرندادن
some milk	مقداری شیر
milk	شیر
without milk	بدون شیر
milk	دوشیدن شیره کشیدن از
milk	شیره گیاهی
No milk, please.	لطفا بدون شیر.
with milk	با شیر
With milk, please.	لطفا با شیر.
f. of milk	ازدیادترشح شیر
milk bread	نانشیرنی
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
skimmed milk	شیر رژیمی
skimmed milk	شیر بدون خامه
coffee and milk	شیر قهوه
malted milk	شیر مالتدار
malted milk	نوشیدنی حاوی شیر خشک و مالت و بستنی
coffee and milk	قهوه و شیر
milk teeth	دندان شیری
milk livered	بزدل
milk livered	نامرد
milk maid	زن شیردوش
milk maid	زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
milk man	شیر فروش
milk of lime	دوغاب اهک
milk of lime	شیر اهک
milk of lime	اب اهک
milk of magnesia	مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
milk pail	گاودوش
milk pail	فرف شیر دوشی شیر دوشه
milk leg	ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
milk-shake	مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk jug	شیر خوری
milk tooth	دندان شیری
evaporated milk	شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
condensed milk	شیرغلیظ
milk float	عرابه یا چرخ شیر فروشی
milk floats	عرابه یا چرخ شیر فروشی
milk shake	مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shakes	مخلوط شیر وشربت وبستنی
lime milk	شیر اهک
milk and water	بی مزه
milk disk	دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milk fever	لرز شیر
milk punch	مشروبات مخلوط با شیر وقند
milk snake	مار بی زهرخاکستری
to milk the ram	اب در هاون ساییدن
to suck milk	شیر خوردن
pigeon milk	خوراک نیمه هضم شدهای که کبوترازچینه دان خوددراورده بجوجههای خودمیدهد
rice milk	شیر برنج
to milk the ram	کوشش بیهوده کردن
rice milk	شیروبرنج
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
skim milk	شیر بی چربی
wolf's milk	فرفیون فربیون مادریون
the milk is on the turn	شیر داردترش میشود
the milk was spilt	شیر ریخت
modified milk	شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
milk white	شیری رنگ
milk weed	گیاه پادزهر
milk sugar	لاکتوز
milk vetch	گون
top milk	سرشیر
milk vetch	گون کتیرا
top milk	روشیر
milk walk	گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk	دور
milk weed	شیر گیاه
to suck milk	پستان مکیدن
top milk	رویه شیر
a land of milk and honey <idiom>	جای سعادت و خوشی
put some milk to your tea	اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
cry over spilt milk <idiom>	شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
a land of milk and honey <idiom>	بهشت
milk of human kindness	مهربانی طبیعی بشر
It is no use crying over spilt milk . <proverb>	بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You cannot sell the cow and drink the milk . <proverb>	نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).	گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
Refugees believe Germany is a land of milk and honey.	پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Please warm up this milk . warm and sincere greetings .	لطفا" این شیر را قدری گرم کنید