Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (9 milliseconds)
English
Persian
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Search result with all words
game ball
توپ بازی
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball game
گوبازی
ball game
مسابقه
ball game
هماورد
ball game
شرایط وضعیت
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
Other Matches
game
معیوب
game
کامپیوتر مخصوص
game
چلاق
game
شکار گرفته شده
i was very u. at that game
خیلی در ان بازی بد اوردم
game
هرنوع ورزش بامقررات
game
joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
game
وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
game
اتصالی که joystick را به کامپیوتر وصل میکند
game
بازی کامپبیوتری با نرم افزار مخصوص
game
آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
game and game
یکدست ویکدست
the best game out
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
name of the game
<idiom>
قسمت اصلی یک موضوع
game and game
یک بیک
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
game
شکار
game
سرگرمی شکار
game
بازی
game keep
شکاربان
game keep
قرق چی
game keep
پاسبان شکار
the game is on
بازی دایر است
the game is up
بازی تمام شد
game
مسابقه
the game is up
بازی باخت
game
اهل حال
game
تفریح کردن
game
سرحال
game
دست انداختن
game
شوخی
game
مسابقههای ورزشی
game
یک دوربازی
game
جانور شکاری
open game
بازی باز شطرنج
to die game
مردانه جان دادن
short game
ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
shell game
قمار با گردو
three knights' game
بازی سه اسب
shell game
گردو بازی
set the game
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
enter the game
وارد بازی شدن
exhibition game
بازی نمایشی به نفع خیریه
perfect game
باحداکثر 003 امتیاز
perfect game
یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
passing game
حمله با استفاده از پاس به جلو
centre game
بازی مرکزی
choose up game
بازی غیررسمی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
team game
بازی گروهی
suspension of the game
تعویق و تاخیر بازی
spanish game
بازی شطرنج اسپانیایی روی لوپس
small game
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
small game
پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
skin game
فریبکاری
stoppage of the game
توقف بازی
computer game
بازی کامپیوتری
skin game
تقلب درقمار
skin game
قمار از روی تقلب
complete game
یک بازی کامل از طرف توپزن
crampet game
بازی شطرنج
off hand game
بازی جنبی
game clock
ساعت ورزشگاه
game cock
خروس جنگی
game cycle
دوره بازی
game cycle
دورههای عملیاتی بازی جنگ
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
game fish
ماهی موردنظر
game fowl
نژاد خروس جنگی
game fowl
خروس جنگی
game keeper
قرق چی
game keeper
قرق چی میدان
game law
قانون شکار
game management
شکارداری
game management
شکاربانی
game of chance
بازی قمار
game plan
استراتژی بازی
game playing
playing computerizedgame
game bird
پرنده موردنظر درشکار
game bird
یک امتیاز
off hand game
بازی غیررسمی
middle game
وسط بازی
losing game
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
long game
بازی با لزوم ضربههای طولانی
laws of the game
مقررات مسابقه
italian game
بازی شطرنج ایتالیایی جوئوکو پیانو
hard game
بازی دشوار
four handed game
بازی چهارنفره
four knight's game
بازی چهار اسب
ground game
روش استفاده از مانور دویدن
game theory
تئوری بازی
game theory
نظریه بازی
game theory
این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
game theory
نظریه بازیها
game fowl
مرغ شکاری
game bag
خرجین شکاری
game point
امتیاز پایانی
baseline game
بازی در انتهای زمین تنیس
Do you know how to play this game ?
این بازی رابلد هستید ؟
parlour game
بازیخانوادگیمثلبازیباکلمات
fair game
<idiom>
موضوع تهاجم
fair game
آماج روا
fair game
شکار قانونی
fair game
شکار مجاز
zero sum game
بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
war game
بازی جنگ
war game
بازی جنگ کردن
war game
اجرای بازی جنگ
to make game of
دست انداختن
power game
بازی قدرتی
arcade game
بازی پیشرفتهای که روی یک ماشین در محل عمومی انجام میشود
adventure game
بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
acrade game
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
video game
بازی دیدنی
game cartridge
محلورودیبازی
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
fair game
مسخره کردنی
fair game
دست انداختنی
fair game
طعمهی حاضر و آماده
war game
مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
football game
بازی فوتبال
vienna game
بازی وینی شطرنج
big game
شکار حیوانات بزرگ
war game
جنگ ازمون
to make game of
مسخره کردن ریشخند کردن
to kill game
شکارزدن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
a game of chess
یک مسابقه شطرنج
closed game
بازی بسته
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
to spoil ones game
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
two pawns game
بازی دو پیاده در سیستم روسی در دفاع گرونفلد
two person game
بازی دو نفره در تئوری بازیها
upland game
پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
board game
بازی روی تخته
game misconduct penalty
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
to deal out
[card game]
کارت دادن
[ورق بازی]
Shall we play a game of cards?
یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
half giuoco game
بازی نیمه جوئوکو شطرنج
queen's pawn game
بازی پیاده وزیر شطرنج
video game machine
ماشین بازی تصویری
semi open game
بازی شطرنج نیمه باز
two person zero sum game
در تئوری بازیها
two person zero sum game
بازی دو نفره با مجموع صفر
pre game drills
تمرینهای قبل از اغاز مسابقه
computerized game playing
بازیهای کامپیوتری
to play a poor game
ناشی بودن مهارت نداشتن
to play a poor game
بدبازی کردن
this game is proper to spring
این بازی مخصوص بهار است
scotch four knights' game
بازی چهاراسب اسکاتلندی شطرنج
big game reel
قرقره صید ماهیهای بزرگ
to fly at a higher game
همت برچیزعالی ترگماشتن
She is romantically inclined. She i8s game.
از دو حال خارج نیست
He plays a beautiful game of volleyball.
مثل ماه والیبال بازی می کند
The football players are warming up before the game ( match) .
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
موضوعی را لو دادن
on the ball
<idiom>
باهوش
ball
بقچه
[کاموا ]
to a. the ball
توپ رانشان دادن
ball
بال
[رقص]
ball
مجلس رقص
ball
کانون
[کاموا]
to a. the ball
توشدن
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
ball
گلوله
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
into a ball
نخ راگلوله کنید
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball
اماده انداختن
ball
ساچمه
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
توپ
ball
ساچمه توپ
ball
گلوله توپ
ball
بیضه
ball
گرهک
ball
گلوله کردن
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball
گوی
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
رقص
ball
ایام خوش
lead ball
کلاهکتوپی
ivory ball
توپعاجی
hockey ball
توپهاکی
cricket ball
توپبازیگریکت
cork ball
توپچوبپنبهای
brown ball
توپقهوهای
bowling ball
توپبولینگ
blue ball
توپآبی
ball games
ورزش یا بازی با توپ
ball winder
نخپیچ
ball stand
محلتوقفتوپ
ball peen
توپکنوکچکش
black ball
توپسیاه
pink ball
توپصورتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com