English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
OLE container object شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
Other Matches
container صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
container لفاف
container جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container کانتینر
container محتوی
container فرف
container قطار و کشتی بکاربرده میشود
container محفظه
container transport حمل و نقل بوسیله کانتینر
less than container load زیر فرفیت کانتینر
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
freight container اطاقک حمل بار یکپارچه
food container فرف غذای قابل حمل
food container فرف غذا
airdrop container جعبه مخصوص بارریزی هوایی
accumulator container فرف اکومولاتور
airdrop container جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
consolidation container کانتینر کالاهای عمومی جعبه حمل کالاهای مشترک
container traffic تراکم حمل و نقل کانتینرها
freight container کانتینر حمل بار
container terminal پایانهبستهها
container ship انبارکشتی
container hold گنجایشانبارکشتی
gas container مخزنگاز
water container فرف اب
petrol container فرف بنزین
container truck کامیونکانتینردار
oil container فرف روغن
ice cream container بستنیساز
container/pallet loader کانتینر
air delivery container جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
ice cream container مخزن
to tip something into a container [British E] چیزی را در محفظه ای ریختن
container/pallet loader لودرسکویبار
container-loading bridge پلورودبستههابهکشتی
liquid air container مخزن هوای مایع
full container load فرفیت پر کانتینر
no object اهمیت ندارد
object of d. کامه
object of will موصی به
object امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
no object چیزی نیست
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
object of d. ارزو
to a one's object مقصودخودرا انجام دادن
object of d. مراد
object زبان برنامه پس از ترجمه
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object مورد
object اعتراض داشتن
object اعتراض کردن
object دلیل اوردن
object چیز ماده خارجی
object پانج کارت که حاوی برنامه است
object نماش داده می شوند
object برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object شی ء
object موضوع منظره
object هدف
object مقصود
object مفعول
object چیز
object کالا اعتراض کردن
object مخالفت کردن
object موضوع
object سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object OPERAND
object شیئی
object of worship معبود
object of worship موضوع پرستش یاستایش
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object of transaction مورد معامله
object of testimony مشهود به
object of sale مثمن
object of sale کالا
object of sale مبیع
object of protest معترض علیه
object of lease عین مستاجره مورد اجاره
object of protest واخواسته
object oriented زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
sex object زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object balls توپهایهدف
object oriented استفاده میکند
object glass عدسی شیئی
stimulus object شیئی محرک
perception of an object مشاهده یا دیدن چیزی
parent object صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
object routin روال مقصود
object program برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program برنامه مقصود
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
object oriented استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
object of lease مستاجره
object lessons درس علمی
object ball گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis نیروگذاری در شیئی
object choice شیئی گزینی
object code برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code برنامه مقصد
object code دستورالعمل مقصود
object computer کامپیوتر مقصود
object computer OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object constancy ثبات شیئی
object deck دسته کارت مقصود
love object شیئی محبوب
if you dont object اگر مانعی نیست
celestial object celestial
concrete object عین خارجی
object lessons درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson درس علمی
object lesson درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
indirect object مفعول غیر مستقیم
direct object مفعول صریح
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول مستقیم
goal object شیئی هدف
his conduct is object رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
if you dont object اگر بدتان نمیاید
object genitive مضاف الیه مفعولی
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object module واحد مقصود ماژول مقصود
object of appeal پژوهش خواسته
object of appeal مستانف عنه
object of appeal فرجام خواسته
object of claim مدعی به
object of claim خواسته
object of claim خواسته دعوی
object of claim مدعی به متنازع فیه
object module واحد مقصد
object module واحد مقصود
object of judgment محکوم به
object language زبان مقصود
object language زبان مقصد
object libido زیستمایه
object libido متمرکزبر شیئی
object machine ماشین مقصود
object assembly test ازمون الحاق قطعات
object of claim in respect of which فرجام خواسته
object of claim in respect of which court supreme
object of claim in respect of which the to made is appeal an
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
object language programming برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object oriented programming برنامه نویسی مقصود گرا
To achieve ones object ( aim ) . به مقصود خود رسیدن
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
His only aim and object is to make afortune . تنها قصدش پولدار شدن است
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com