Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
optical
مربوط به یا استفاده از نور
optical
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
optical
شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
optical
سیستم ارتباطی با استفاده از فیبر نوری
optical
وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
optical
نشانه روی بصری چشمی
optical
وسیله نوری که از بار کد داده را می خواند
optical
اتصال بین دو وسیله که امکان انتقال داده به کمک سیگنالهای نوری را فراهم میکند.
optical
الات بصری
optical
مربوط به دیدبانی بصری
optical
نوری
optical
بصری
optical
فرآیندی که اجازه میدهد علامتها یا خط وط خاص
optical
قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند
optical
و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
optical
وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
optical
اشبعه لیزر و سایر منابع نور برای داده به صورت پاسهای نوری
optical
رسانه ذخیره سازی داده با استفاده از رسانه هایی مثل دیسک نوری و..
optical
وسیلهای که تصویر را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند که قابل ذخیره سازی و نمایش روی کامپیوتر هستند
optical
نورشناختی
optical
دیسکهای نوری
optical
خواننده میله نوری
optical
استفاده از کابل نوری
optical
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
optical memory
حافظه نوری
optical pyrometry
تف سنجی نوری
optical reader
نور خوان
optical resolution
تفکیک نوری
optical resonance
همنوایی نوری
optical density
چگالی نوری
optical pyrometer
اذرسنج اپتیکی
optical isomer
همپار نوری
optical instruments
الات وابسته به بینایی
optical gonimeter
زاویه یاب نوری
optical fiber
فیبر نوری
optical disk
دیسک نوری
optical communications
ارتباطات نوری
optical activity
فعالیت نوری
optical antipode
همپار نوری
optical axis
محور اپتیکی
optical character
دخشه نوری
optical scanner
پیمایشگر نوری
optical isomerism
همپاری نوری
optical isomerism
ایزومری نوری
optical purity
درجه خلوص نوری
optical printer
چاپگر نوری
optical illusion
خطای ادراکی دیداری
optical illusion
خطای باصره
optical illusions
خطای ادراکی دیداری
optical illusions
خطای باصره
optical maser
لیزر
optical fiber
رشته اپتیکی
optical lens
عدسی اپتیکی
optical lens
عدسی نوری
optical character
کاراکتر نوری
optical resonator
تشدید کننده نوری
optical turbulence
اشفتگی اپتیکی
optical stability
پایداری نوری
optical sight
وسایل نشانه روی بصری
optical scanning
پیمایش نوری
optical scanner
پوینده نوری
optical isomer
ایزومر نوری
optical sight
دوربینهای بصری
optical disc
دیسکنوری
optical rotation
چرخش نوری
optical character reader
کاراکترنوری خوان
optical disc drive
درایودیسکنوری
optical mark reader
علامتخوان نوری
optical character reader
دخشه خوان نوری
magneto optical disc
دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود
optical character recognition
تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
magneto optical recording
رسانه ذخیره سازی که از دیسک نوری استفاده میکند
optical laser disk
دیسک لیزری نوری
optical measuring system
سیستم سنجش نوری
optical rotatory power
قدرت چرخش نوری
optical rotatory dispersion
پاشندگی چرخش نوری
optical mark reader
علامت خوان نوری
optical page reader
صفحه نوری خوان
optical mark reader
علامت نوری خوان
optical mark reader
نشان خوان نوری
optical recognition device
دستگاه تشخیص نوری
eraseble optical disk drive
دیسک گردان نوری پاک شدنی
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
read out
بازخوانی
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
read only
تنها خواندنی
read only
فقط خواندنی
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read out
بلند خواندن
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
Read me right ...
من را درست درک بکن ...
read in
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
well read
اهل مطالعه و تحقیق
well read
با اطلاع
well-read
با اطلاع
read
اسکن کردن متن چاپ شده
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read
قرائت کردن
read
خواندن
read
بازخواندن
read
تعبیر کردن
read
استنباط کردن
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
scatter read
پراکنده خوانی
scatter read
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read/write
خواندن- نوشتن
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
Read the story
فرم تریو
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
read strobe
بارقه خواندن
read pulse
تپش خواندن
lip-read
لب خواندن
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to sight-read something
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
write once read many
یکبار نویس
write once read many
چند بار بازیاب
write once read many
چند باربخوان
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
lip read
لب خواندن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
destructive read
خواندن مخرب
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
reed or read
شیر دادن
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
deep read
بسیار خوانده
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
deep read
با اطلاع
destructive read out
بازخوانی مخرب
read head
نوک خواندن
he can read the sky
ستاره شناس است
read head
هد خواندن راس خواندن
read ink
ink nonreflective
i had a quiet read
که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
read only memory
حافظه فقط خواندنی
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read head
نوک خواننده
read only storage
انباره فقط خواندنی
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly
شمرده نخواند
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
read/write head
هدخواندن- نوشتن
read/write memory
حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write file
فایل خواندنی / نوشتنی
the bill was read for the first time
شور اول لایحه تمام شد
read write head
نوک خواندن و نوشتن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
fusible read only memory
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
commonly read paper
روزنامه کثیر الانتشار
to read people's hands
کف بینی کردن
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
control read only memory
حافظه فقط خواندنی کنترلی
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read the riot act
<idiom>
به کسی هشدار دادن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
erasable programmable read only memory
eprom
electrically erasable read only memory
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com