English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Other Matches
plants کارگاه
plants محل کارخانه یا کارگاه
plants غرس کردن
plants وسایل
plants واحد صنعتی
plants گیاه
plants ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
plants تجهیزات کارگاه
plants تاسیسات
plants در زمین قراردادن
plants کاشتن
plants کشت و زرع کردن نهال زدن
plants مستقر کردن
plants گیاه نهال
plants رستنی
plants نبات کارخانه
plants ماشین الات کارخانه
plants دستگاه
plants ماشین
plants کارخانه
power plants محرکه وسیله نقلیه
power plants نیروگاه برق
overgrown with plants پوشیده از گیاه
power plants دستگاه تولیدنیروی
overgrown with plants گیاه پوش
power plants کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
power plants مرکز تولید نیرو
power plants دستگاه مولد نیرو
power plants موتوربرق
power plants تاسیسات جریان قوی
power plants نیروگاه
power plants نیروگاه موتور مولدنیرو
rubber plants درخت کائوچو
power plants پیش راننده
plants indigenous to that soil بومی ان خاک
plants indigenous to that soil هستند
store سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store دخیره کردن
store انبارکردن اندوخته
store می باقی می ماند
store سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
d. store مغازه بزرگ
in store اندوخته
in store اماده
in store موجود
store of value منبع ارزش
store انباره کردن
store حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store اندوختن
store مغازه دکان
store موجودی
store ذخیره اندوخته
in store <idiom> آماده بوقوع پیوستن
store مخزن
store انبار
store انباره
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store فروشگاه
store اندوختن انبار کردن
store ذخیره کردن
store انبار ناو
store انبارکردن
store مغازه بزرگ
store دکان ذخیره
store ذخیره
capacitor store انباره خازنی
bonded store انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
bonded store انبار گمرک
beam store انبار پرتویی
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
backing store انباره پشتیبان
computer store فروشگاه کامپیوتر
control store انباره کنترل
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
This way please. store across the street. بفرمائید از این طرف
two level store انباره دو سطحی
store and forward ذخیره و ارسال
sand store انبار ماسه
pushdown store انباره پایین فشردنی
permanent store انباره دائمی
store and forward انبارش و ارسال
magnetic store حافظه یا منبع مغناطیسی
local store ذخیره محلی
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
external store انباره خارجی
convenience store خواربار فروشی کوچک
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
store-room انبار خانگی
store room انبار خانگی
store-room انبار
store room جای انبار کردن
store-rooms جای انبار کردن
store-rooms انبار
store-room جای انبار کردن
store room انبار
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
store-rooms انبار خانگی
department store فروشگاه بزرگ
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
to set no great store by مهم ندانستن
to set no great store by قیمتی ندانستن
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
grocery store [American E] خواربار فروشی
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
grocery store [American E] بقالی
magnetic tape store منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
energy زور
energy کارمایه
energy نیرو
energy انرژی
energy توانایی
energy قدرت
energy قوه فعلیه
energy ورج
energy توانایی کار
energy قوه بنیه
intrinsic energy انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
ionization energy انرژی یونش
potential energy نهان توان
ionization energy انرژی یونیزاسیون
potential energy انرژی نهانی نیروی ذخیره
potential energy انرژی پتانسیل
internal energy انرژی درونی
radiation energy انرژی تابشی
radiant energy انرژی تابشی
radiant energy نیروی موجی
quantum of energy مقدارکارمایه
nuclear energy انرژی هستهای
quantum of energy کوانتوم انرژی
interchange energy تبدیل کردن انرژی
psychic energy نیروی روانی
internal energy انرژی داخلی
mutual energy انرژی متقابل
low energy انرژی پایین
mechanical energy انرژی مکانیکی
maximum energy انرژی حداکثر
maximum energy انرژی بیشینه
low energy انرژی کم
luminous energy نیرویی که تبدیل به اشعه نورانی میشود
mass energy جرم - انرژی
luminous energy نیروی قابل تبدیل بنور
loss of energy افت انرژی
magnetic energy انرژی مغناطیسی
light energy کارمایه ی نور
pairing energy انرژی زوج شده
it is a strain on one's energy خیلی زور میبرد
it is a strain on one's energy خیلی زورمصرف میکند
kiloton energy کیلوتن انرژی
lattice energy انرژی شبکه
muzzle energy نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
muzzle energy انرژی جنبشی پرتابه درلحظه خروج از دهانه که نسبت به دهانه اندازه گیری میشود
light energy انرژی نور
madelung energy انرژی مادلونگ
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
energy feedstock مواد اولیه انرژی
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
kinetic energy انرژی سینتیک
use up every ounce of energy نهایت تلاش خود را به کار بستن
kinetic energy انرژی حرکتی
kinetic energy انرژی جنبنده
kinetic energy نیروی فعال
sustainable energy انرژی پایدار
kinetic energy انرژی جنبشی
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
renewable energy انرژی تجدید پذیر
renewable energy انرژی برگشت پذیر
sustainable energy انرژی جاوید
sustainable energy انرژی بی نهایت
sustainable energy انرژی بی پایان
transformation of energy تبدیل انرژی
thermal energy انرژی گرمایی
strain energy انرژی کشیدگی
strain energy انرژی کرنش
strain energy انرژی تغییر شکل
specific energy انرژی مخصوص
sound energy انرژی صوتی
solar energy انرژی خورشیدی
rest energy انرژی سکون
resonance energy انرژی رزنانسی
rediant energy انرژی تابشی
translational energy انرژی انتقالی
unavailable energy نیروی عاطل و باطل
strain energy انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
kinetic energy کارمایه جنبشی
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
energy of vibration انرژی ارتعاش
zero point energy انرژی درصفر مطلق
zero point energy انرژی نقطه صفر
wall energy انرژی در واحد سطح مرزمشترک بین حوزههای مغناطیسی مختلف الجهت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com