Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
request stop
ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
Other Matches
request
تقاضا کردن درخواست کردن
request
تمناکردن
request
خواستار شدن
request
تقاضا خواسته
request
درخواست
at my request
مطابق با تقاضای من
by request
بنا بر خواسته
[میل]
on request
وقتی که درخواست بشود
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست می کنم
d. of a request
عدم قبول خواهش
d. of a request
در درخواست
at the request of
تقاضای
at the request of
برحسب
at the request of
بخواهش
on request of which
[at his request]
به درخواست او
request
چیزی که کسی تقاضایش را دارد
request
تقاضا برای چیزی
request
متنی که حاوی اطلاعاتی درباره استاندارد جدیداست واز کاربرمی خواهد که متن را بررسی کندوتوضیحات اضافی را ایجاد کند
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
at the request of
به خواهش
[به درخواست]
to g. any one's request
درخواست کسیراپذیرفتن
request
خواهش
request
تقاضا
I
[O]
request
[IORQ]
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
request time out
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
letters of request
rogatory
request substitution
تقاضای تعویض
request signal
علامت درخواست
work request
برگ درخواست انجام کار برگ کار
to grant a request
درخواستی را اعطا کردن
request to send
تقاضای ارسال
Thank you for the confirmation of your request!
از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
i humbly request that
خواهش عاجزانه دارم که ...
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
to request issuance
تقاضای صدور کردن
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
request for quotation
استعلام بها
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
supervisor request
درخواست نافر
request mast
از طریق سلسله مراتب
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
to be in great request
زیادمورد احتیاج بودن
request mast
گزارش از طریق سلسله مراتب
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
request for proposal
تقاضا برای پیشنهاد
input
[output]
request
درخواست داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
request for price quotation
درخواست مظنه قیمت
initial fire request
درخواست ابتدایی اتش
To swallow ones pride and request someone (to do something).
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
by popular
[demand]
request
درخواست توده پسند
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
divorce granted at the a woman's request
طلاق خلع
non-stop
مدام
non-stop
بیتوقف
non-stop
یکسره
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
stop over
<idiom>
شب بین راه ماندن
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
non-stop
یک ریز
non-stop
بیوقفه
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop
[doing something]
دست کشیدن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
stop over
توقف کوتاه مدت
non-stop
پیوسته
stop out
دیر به خانه آمدن
[شب]
non-stop
پایسته
stop
متوقف کردن ایستگاه
stop
گیره
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
انجام ندادن عملی
stop
توقف انجام کار
stop
متوقف کننده
stop
مانع
stop
استوپ داور بوکس
stop
ایست
stop
برخورد
stop
ورجستن
stop
ایستادن
stop
مکث
stop
جلوگیری منع
stop
قطع کردن
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
ناک دان
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
توقف
stop
منع
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
تعطیل کردن
stop
سدکردن
stop
نگاه داشتن
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
stop
از کار افتادن مانع شدن
stop
ایستادن توقف کردن
stop
ایستاندن
stop
خواباندن بند اوردن
to come to a stop
از کار افتادن
[مهندسی]
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
توقف منزلگاه بین راه
stop
ایستگاه نقطه
heel stop
ترمزگیر
stop rod
میلهایستایی
ski stop
ترمزاسکی
end stop
بستتحتانی
To stop coveting something.
دندان طمع چیزی را کشیدن
stop button
دکمهایست
To stop being intransigent.
از خر شیطان پایین آمدن
stop press
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
stop key
کلیداستپ
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
Stop complaining.
[اینقدر]
نق نزن.
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
label-stop
زانویی آبچکان
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
Stop pushing!
هل ندهید!
Stop pushing!
عاجز نکنید !
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
Stop nagging!
نق نزن!
depth stop
توقفعمیق
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop bit
ذرهء ایست نما
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop at intersection
توقفدرتقاطع
sear stop
مانع چخماق
sear stop
مانع پایه اتش
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop
ترمز خطر
reed stop
کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop
توقف برنامه
limit stop
حد ایست
stop bit
بیت توقف
stop bit
بیت ایست نما
stop hit
دره
stop go policy
توسعه
stop go policy
سیاست تثبیت
stop gap
وسیله یا چاره موقتی
stop element
عنصر ایست
stop dog
علامت وقف
stop code
کد توقف
stop cock
شیر
stop cock
شیرسماوری
stop cock
شیر بستن جریان اب
leave stop
بازداشت
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
door stop
زبانه در
decompression stop
مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop
توقف میله
bar stop
ضربه میله
band stop
صافی میان نگذر
stop volley
جاخالی
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop
ایستگاه اتوبوس
full stop
وقفه کامل
door stop
دکمه کله قندی
dynamic stop
ایست پویا
stop instruction
دستورالعمل توقف
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop
کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
flue stop
دکمه ارگ
flue stop
کلید ارگ
flag stop
توقف
flag stop
ایست
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop
حد نهایی درجه
full stop
نقطه
stop knob
دکمه
water stop
اب بند
stop sign
علامت توقف
stop squawk
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop the leave
بازداشت کردن
stop thief
ای دزد!دزدرابگیرید!
stop valve
شیر قطع جریان
stop watch
ساعت وقت گذاری
to bring to a stop
موقوف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com